باورم نمیشه
همیشه میگفتم وقتی ببینمش ، کلی عقده هامو روش خالی میکنم ، هرچی بد و بیراهه نثارش میکنم کلی تو ذهنم سناریو چیده بودم
یهو دیدمش ، بغلم کرد، جفتمون گریه کردیم
گفتم بابا منو نمیخواستی چرا اینکارو باهام کردی 🫠
مگه من چه گناهی کرده بودم
آخرشم گفتم من با این بابام خوشبخت ترم
حتی اگه یه ذره بهت احساس داشته باشم اونی که واسم زحمت کشیده واسم ملاکه:)
و گفتم برات آرزوی خوشبختی میکنم میدونم فقط تو مقصر نیستی درکت میکنم ...
از صبح که رفتم دارم گریه میکنم
من اصلا آدم فوق احساسی نیستم
خیلی مغرورم ولی نمیدونم الان اشکام بند نمیاد