اخی دورت بگردم ناراحت شدی
اونا از اول میدونستن که شما حامله هستی یا وقتی سقط کردی فهمیدن که شما حامله بودی
من روانشناسی خوندم
حتما زیر این لایه غمت یه خشم نشسته که نیاز به تخلیه شدن داره
ازاونجایی که نمیشه خیلی اوقات خشم رو، روی دیگران خالی کرد
یه برگه بردار تمام دلخوری های خودت بنویس
اونقدر بنویس بنویس تا تخلیه بشی
بعدم بگو من میبخشم و رها میکنم تا کینه نشسته تو سینت حل شه
وگرنه همیشه یه نفرتی نسبت به اونا تو قلبت حس خواهی کرد
ببخش ولی فراموش نکن که نباید تو این جور موقیعت ها بهشون تکیه کنی.
نمیدونم ببین اول خودت جایی براشون کم نذاشتی اگر نه مثل من به شوهرت بگو به گوششون برسونه
چون با من هم همینکارو کردن درحالیکه من خیلی براشون کارها کرده بودم و از مادرش پذیرایی و مهمون نوازی زیاد کردم ولی تهش که من بعد رفتن اونا تو بارداری خ نریزی کردم و استراحت مطلق شدم حتی یه زنگ هم نزدن که من این موضوع رو از طرف شوهرم به گوششون رسوندم که نگن نمی‌فهمه بی احترامی میکنیم حالیش نیست
یکم خودشونو جمع کردن ولی بازم همون حماقتهارو تا حدودی دارن
نه واقعیت من ندیدم برای سقط کسی بیاد
واقعا دایی تون اومد عیادتت؟
خودم اطرافم سقط زیاد دیدم به هر حال خیلی از خانمها تجربه سقط داشتن منجمله مادر خودم و سه تا از جاری هام و دوستام
اما واقعا عیادت ندیده بودم
