اسی چند سالته
دو ماهت ام نشده به همه فامیل گفتی؟
سقط واقعا عیادت نداره
منم خواهرزاده شوهرم نقش دختر خونده تورو برام داشت لعنتی ...
انگار من زاییده بودمش یسره از اول نامزدی دنبال ما آویزون بود
خدا خواهرشو لعنت کنه که کرد و دیگه باردار نشد الحمدلله
بخدا قسم هرکسی آزاری برسونه خودش عاقبت بی بهره نمیمونه
حالا اون دختر که پیش تویه رو از قبل میدونستی قبول کردی ولی این لعنتی رو به من قالب کردن تا چند سال با وجود پدر و مادر یسره آویزونه زندگی من بود
بببین عزیزم تو این دنیا همه جور ادم هست ادم هایی که نه بخاطر بدجنسی بلکه بخاطر درک و شعور کافی که ندارند ونمیدونن چطور باید با دیگران ارتباط بگیرند
مایه عذاب و رنجش دیگران میشن
اونا حس میکنند رفتارشون درسته
متوجه اشتباهشون نیستند
من درکت میکنم که تو گاهی به شدت از رفتارشون رنج میکشی و حتی نمیتونی بهشون اعتراض کنی مستقیماً
و همش تو سینت نگه میداری
ولی بدون ادم ها تا خودشون نخوان تغییر نمی کنند باید برن دنبال آگاهی دنبال رشد وگرنه همیشه همینن متأسفانه
این ما هستیم که نباید اجازه بدیم کینه و خشم و نفرت روحمون پر کنه
و حتی تبدیل یه افسردگی و بیماری های روان تنی
هم ممکنه بشه
تو با بخشیدن فقد خودت نجات میدی وگرنه برای دیگران فرقی نمیکنه تو ناراحت باشی یا ن
چون از درونت خبر ندارن
همین الانم نمیدونن چقدر آشفته ای
و دلت گرفته
کاش سیره میکردن میگفتن بیا این مال تو تا بزرگ شه تحویلش بگیریم
ما طبقه پایین مادر شوهرم بودیم می‌آوردند خونه باباش مثلا میزاشتن پیش آقا جونش لی هنوز نرسیده میومد خ ونه من میموند شام ونهار و حتی مسافرت حتی مهمونی خونه عمو و خواهرم که یه شهر دیگه بودن شب خونه خواهرم میخ‌ابید اصلا انگار صاحب نداره این بچه بخدا یدفعه اومدم اعتراض کنم به شوهرم چرا انقدر اینجاست رفته بود به خانوادش گفته بود اونها هم با من قیافه بد میگرفتن داد میزدن فلانی نرو اونجا ...بعد میگفتن اومده خونه بابابزرگم به توچه حالا یه سر هم خونه داییش زده
بخدا که دروغ بود
منم از دست خیلی ادما رنج میکشم خیلییی
ولی چون میدونم فقد روان خودم اسیب میبینه پس میبخشم، ولی فراموش نمیکنم از اون به بعد شبیه خودشون رفتار میکنم
سرد و بی تفاوت میشم
🫂🤍میگذره این روزام قربونت برم تو نیاز به استراحت داری همینجوری بابت بچه سقط شده داری عذاب میکشی بهتره از خودت مراقبت کنی 😘😘🫠
و یه پیشنهاد دارم اینکه یه تصمیم جدی برای ارتباط با خانواده همسرت بگیری مثلا دیگه کمتر روشون حساب کنی و بیشتر به خودت تکیه کنی
عه شما رو یادم اومد
ول کن بابا چه توقعی داری اون پسر بچه هموناست دیگه بی معرفت از دامن همونا دراومده اونام همینن
باز خوبه یه کاچی فرستاده
من زایمان کردم مادرشوهر یه سر اومد گفت من میرم فردا برات کاچی میپزم میارم دیگه کلا رفت پیداش نشد که نشد
با اینکه خیلی دست تنها بودم اون موقع و فاصله شون باهام خیلی کم بود ولی دریغ از یه کاسه سوپ هیچی هیچ
