شما اگه بابای اونا میشناختی حرف منا قبول میکردی که هیچ کمبودی نداره،اینا مادر خودم تعریف میکرد برام که یبار بچه تب میکنه تو مسیر ترافیک بوده این ماشینش را ول میکنه وسط خیابون به امان خدا و تا بیمارستان می دوعه ماشین به اون گرونی را همونجور روشن ول میکنه وسط خیابون یکی از مغازه دارها ماشین را میبره جلوی مغازش این فردا میره دنبالش