خب عروسی نگیرید برید سرخونه زندگیتون چه کاری بزرگترارو دخالت میدید روی هم باز می کنید
من ۲۰سال پیش ازدواج کردم عروسی هم نگرفتم چون باسختی بهم رسیدیم کلی بدبختی کشیدم ولی جمع و جور کردم الان هرکس می بینه حسرت میخوره نمی دونن چه شبای رو گذروندم
ما اوایل ک سر چیزای چرت و پرت دعوا داشتیم بعدش زد پدر شوهرم فوت کرد ۵ ماه بعد عقدمون چند ماه بعدش برادر شوهرم مریض بود چند سال بود اونم فوت کرد اصلا ببین دوران عقدم احساس میکردم افسردگی گرفتم من تازه عقد کرده بودم دوتا دونه کلا تو موهام موی سفید بود تو این دوسال نصف سرم سفید شده انقد ک حرص و جوش خوردم سر چیزای بیخود دائم دعوا داشتیم مادر شوهرمم تو زبون میگه من بین عروسامو پسرام دخالت نمیکنم ولی مثه یه معلم چرت و پرت یاد شوهرم میده نمیدونم چیکار کنم ازش حرف شنوی نداشته باشع
لطفا یه صلوات بفرس واسه سلامتی و ظهور آقا امام زمان (عج)