بیاین که باز خواهرم و شوهرش دعوا افتادن ایندفعه شدیدگرفتار شدیم این نکقع شب

برا اون که سختی نداره خواهرشوهر و مادرشوهر خواهرم با خواهرم رابطه خوبی دارن و بچشم خیلی دوست دارن خب میده دست اونا دیگه..‌..سختی نمیکشه اون کلا از وقتی بچه دنیا اومده یه ساعتم باهاش وقت نگذرونده

خواهرم چون نمیخواست بحث اونجوری به خانواده ها بکشه اومده پیش ما. البته که به خواست خودش نبوده یجورایی انگار یه بفرما لرو محترمانه مثلا

اما خودش نمیخواد کار به خانواده بکشه. ما هم هر کاری خودش راحت باشه انجام میدیم. فعلا یکم بهتر شده  اما دلش شسکته و شوهرش دیگه جلو بچه هم مراعات نمیکنه و بهش حرف میزنه

همه راهکاری امتحان کرده عزیزم اما این شوهر کلا نمیخواد عوض شه میگن کسی که خوابه رو میشه بیدار کرد ولی اونی که خودشو زده به خواب نه. بالاتر گفتم خواهرم یه طرفه داره برا رابطشون تلاش میکنه که اونم خسته شده. ما جون خیلی صمیمی هستیم از اکثر  چیزا خبر دارم اما هیچی هم نمیگم و دخالتی نمیکنم. برا اون سخت نمیشه بچه رو میبره پیش مادر و خواهرش میزاره

اتفاقن شوهرم بعد از صحبت کردن با شوهرش به خواهرم گفت به نظر من فعلا برنگرد و بمون اینجا( چون خواهرم نمیخواد کار به خانواده ها بکشه) حالا نمیدونم شوهرش چی گفت

همین دیگه منم تو دلم همینو میگم واقعا ناراحتم اما هیچی به روش نمیارم. خیلی خیلی کارش زشت بود و اوج بی شخصیتی. خودمو میزارم جای خواهرم اصلا تصورش برام وحشتناکه این همه زحمت تهش بشه تهمت که معلوم نیست پولای منو خرج کی میکنی و کجا بودی؟ 

بالاتر گفتم فاصلع سنی بچه های ما تقریبا چند ماهه ولی شوهر اون کاری نمونده با اعصاب و روان این بیچاره نکرده باشه. به هر طریقی تونسته زخم زده بهش. خواهرم اوایل هیچی نمیگفت الان تازگیا دیگه نمیتونه تحمل کنه جواب میده

هر راهی بگی امتحان کرده زبون نرم و محبت و هر چی که فکر کنی

ولی همش یه طرفه بوده با این حال تحمل کرده به امید اینکه عوض میشه باز سر همونا خیلی جدی برگشت میگه چیه پول میخوای اینجوری محبت میکنی؟ یا مثلا میگه اره حسابت شارژ شده خوشحالیت مشخصه

در صورتی که خواهرم قسم میخوره رفتارش کلا یکی بوده 

چرا 

اونم میگه بچه داری و خونه داری و همه اینام وظیفه توعه نه من

عزیزم من هیچ کینه ای نسبت به کسی ندارم حتی خودم به خواهرم گفتم من باید حرفای هردو رو بشنوم که ناراحتم شد اما من اصلا کینه ای نیستم که بخوام از سر حرف و درد و دل عصبانیت تصمیم بگیرم یا دخالت کنم. اون نمیخواد کار به پدر و مادر بکشه . شوهرم با هردو صحبت کرد و بعد از تلفن که شوهرش زنگ زده بود جواب داد نمیدونم چیشد که عصبانی شد و به خواهرم گفت فعلا اروم باش و اینجا بمون من درست میکنم همه چی رو...ازشم پرسیدم چی گفت بهم نگفت

من نگفتم کار خواهرمم درست بوده اما وقتی سکوت کرده و هردفعه بدتر شده بعد این تهمتا و منت گزاشتنا...‌من فقط گفتم یه لحظه هم نمیتونم تصور کنم همچین رفتاری رو....خواهرم مقصر درست. اما کار شوهرش خیلی اشتباه تر بوده و حتی معذرت خواهی هم نکرده بابت تهمت و حرفای زشتش. هیچ محبت هیچ کمکی هیچ حرفی هیچ وقتی اخه زندگی اینجوری پیش میره مگه؟ این چیزایی که من اینجا میگم ،دارم میگم بدونین شوهرش اینجوریه هیچی به روی خودش نمیارم یا حرفی نمیزنم....البته الان خواهرم بهتر شده دیشب حالش خیلی بد بود. شوهرش حتی یه منت کشی و عذر خواهی ساده هم بلد نیست. به قول خواهرم زنا به همین محبتا خوشن که همونم شوهرش ازش دریغ کرده چرا؟ چون قبلا بهش گفته بی توجهیت داره اذیتم میکنه شوهرش بدتر شده.