تاپیک قبلیو بخونین
نمیدونم چیکار کنم
کلا باهاش صحبت نکنم یه مدت تا دوباره تکرار نکنه.
یا برم معذرت خواهی کنم ازش
چون پای خالمو کشیده وسط میترسم یاد بگیره هر سری پشت سرم حرف بزنه
الان دو روزه غذا نخوردم تا پیشش نشینم دیگه
نه کتک میخوای باز... الهی بمیرم چطور آخه اینقدر کتک میخوری....البته من گاهی به دخترم میزنم چون خ اذیت میکنه ولی اونم من میزنه کوچیکه🤣 ولی تو دیگه خ کتک میخوری
من خوندم چرا مامانت با خواهرت خوبه ولی با تو نه؟
بعدم تو ۲۴ سالته چطوری تو رو میزنه آخه...؟
رو مخش میری میزنه؟یا همینطوری الکی؟
البته در هر صورت اشتباهه کارش ولی می‌پرسم میخام بدونم عصبی میشه می نه یا چی
عزیز دلم حدا بهت صبر بده
تنها راه حلی که بهت میتونم بدم اینه بشینی ی سال بکوب درس بخونی که زندگیتو ی سال وقف درس کنی که فقط ازون خونه بری
بمیرم برات ان شالله خدا خودش بهت کمک کنه شرایطتتو دقیق نمیدونم خدا خودش کمکت کنه
خواهرم الان خونه نیست از صبح تا شب دانشگاهه
و اینکه نمیدونم از وقتی به دنیا اومد مادر و پدرم انگار از من متنفر شدن اوایل به خودم تو عالم بچگی میگفتم نه اینا حسودی بچگونه توعه
ولی الان دیگه رسما واسه چزوندن من میگه تو واسم خواهرت نمیشی من میخوام هوای اونو داشته باشم تو رو نه
البته خواهرمم یبار وسط گریه به من همین حرفا رو زد
یعنی اونم فک میکنه مامان و بابام بینمون فرق گذاشتن و منو ترجیح دادن
که البته من اصلا ذره ای حسش نمیکنم چون حداقل اون یبارم کتک نخورده از هیچ کدوم
والا نمیفهمم خودمم ک چی میشه
ایندفه با اون مرده کات کرده بود کلا عصبی بود بهم میتوپید یه مدته
منم فهمیده بودم باهاش حرف نمیزدم که دوباره سر من خالی نکنه
داشتم با خواهرم سر یه مسئله ای بحث میکردیم هی وسط بحثمون به من فحش میداد طرف خواهرمو میگرف انقدری که خواهرم خودش اعتراض کرد
ولی مامانم دیگه موتورش گرم شده بود داشت بلند بلند حرف میزد
ظهر جمعه
منم تلوزیونو زوشن کردم صداشو زیاد کردم کا صدای مامانم نره بیرون مثلا
پاشد اومد بالاسرم منو زد که خاموشش کن
خدا نکنه زنده باشی
دعام کن
بعضی وقتا خودم به خودم شک میکنم
ولی میدونم چرا به این روزگار افتادم
اه بابامه گرفته منو
قبلا بابام تو این شرایط بود منم قضاوتش کردم ازش متنفر شدم باهاش بدتا کردم بخاطر مامانم تو روش وایسادم
نمیگم بابام مقصر نبودا ولی مامانمم بی تقصیر نبود تو بحثای خودشون
دیر فهمیدم اینو
قبلا پرسیدم چرا بچه بودم منو میزدی
عصبی شد دوباره دعوا راه انداخت گف من تو رو نزدم دروغ میگی
بعد تر وسط یه دعوای دیگه یهو انگار یادش اومد گف تو نا نجیب بودی از اول بچگیت حقت بود هرچی خوردی
یادمه چرا کتک میخوردم ولی
باید مراقب خواهر کوچیکم میبودم
یه وقت میخورد زمین یا جاییش کبود میشد یا اتفاقی واسش میوفتاد منو میزدن
بعد دستشون عادت کرد به زدن من
شاید تو رو مقصر بدبختیهاش می‌دونه...
نمیدونم یه چیزی هست که ازت متنفر شده...من نمیدونم دلیلش چیه
من درکت میکنم چون بالای منم مثل مامان تو هست
مثلا من تو اتاق نشستم یهو بلند یلند داد میزنه میاد تو اتاق یه چند تا حرف بازم میکنه دعوا شروع کنه
من تازگی ها فهمیدم بابام پارانویید داره
به همه شک داره همش فک میکنه بقیه دارن برای پاپوش درست میکنند
برای همون تا میبینم داره دعوا میکنه کلا اونجا رو ترک میکنم میرم
اهاان اگه فرهنگی که هستی خوبه
فکر کردم رشته خوبی نداری گفتم باز کنکور بدی
الان که قطعا نمیتونی ولی یمدت بیستو چار ساعته کار کن برو کلاسی خصوصی بگیر سرتو شلوغ شلوغ کن که هم اونارو نبینی هم پول جمع کنی
میتونی تو این گروهای مشاوره هم بری به عنوان مشاور تحصیلی
میتونی بری کلاسای راهنمایی یا حتی کنکور اگه بلدی تدریس کنی
ی ی سالی صبح تا شب کار کن از هر روشی که بلدی هر جی که دستت میاد تا پولت برسه ی خونه نقلی برای خودت بخری
این کارارم پنهای انجام بده کسی نفهمه قصدو تیتت چیه
پولای پس اندازت برای خونه هم تو ی کارتی بریز که مادرت ازش خبر نداره
خلاصه ار کاریی میکنی انجام بده تا از این خونه خلاص شی عزیزم
متاسفانه تو اونجا جایی برای ادامه بقا نداری
باید برای خودت و زندگیت بجنگی
حتما موفق خواهی شد شک نکن
تو این تایمم اثلا به پارتنر و رابطه فکر نکن فقط و فقط وقتتو میگیره و هدر میده و با احساساتت بازی میکنه
موفق باشی عزیزم
لطفا از پیامم فقط به عنوان ی متن نگذر و عمل کن🌹
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
46 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
