کار درستی نبود تو تاپیک های قبلت سرک کشیدم فقط میخاستم علت طلاق رو بدونم من خاهرانه میخام نظرمو از روی تجربه بهت بگم بلکه باعث بشه برگردی از تصمیمت امیدوارم ک بخونی چیزایی ک تایپ کردم چیزی ک از زندگیت فهمیدم اینه ک بدون علاقه ازدواج کردی الان بارداری و بعد سالها عشق سابقت ک متاهل هم هست برگشته ن میخام قضاوت کنم ن سرکوفت چون دنیا بهم ثابت کرده ک خودمم یه روز تو این شرایط قرار میگیرم 
ببین خاهر خوبم همه ی عشق و علاقه ها دوست داشتن ها همه ی اینا تا وقتی ب یکی نرسیدی برات قشنگ و رویایی با خودت میگی اگه الان با اون بودم بهترین زندگی رو تجربه میکردم یک لحظه هم ذهنت سمت چیزای منفی اون زندگی نمیره ک خب طبیعی هست ولی بهت قول میدم قول میدم فقط یه مدت همه چیز قشنگ بعدش جاشو میده ب تکرار و عادت اگر شرایطتت غیر این بود ارزشش رو داشت ک اون یه مدت کوتاه رو با عشق زندگی کنی بعدش دیگه مهم نبود ولی الان شرایطتت خیلی سخته پای یه بچه وسط کلی قرار سرزنش بشی از همه بدتر اون اقا هم متاهل حالا بشین با خودت فکر کن ارزشش رو داره ک برا یه مدت کوتاه برای یه هیجان زود گذر همه ی اینارو ب جون بخری؟