سلام
چرا به این حست که شوهرم رو دوس ندارم انقدر بها میدی؟
که اینجوری همه ی زندگیت رو تحت تاثیر قرار بده.
همسر هم در کنار همه ی اون چیزهای که بابتش داریم زندگی میکنیم قطعا یه بخشی از زندگی هست ،نه همش.
کمتر به این حست فکر کن،پررنگش نکن"انقدر رنگ گرفته که به هر چی دست میزنی اثرش هست.مثل اکلیل،درش رو باز کردی و گذاشتی تو کمد زندگیت ،هر چی رو برداری رد پاش هست.
به این فکر کردی چرا خدا بهت دو قلو داده؟شاید این یه پیام باشه برای تو.
شاید خدا خواسته بیشتر مادری کنی،بیشتر انرژی بزاری،بیشتر عشق بدی.نه اینکه بچه هات بهش نیاز داشته باشن ،بلکه ببینی با خودت چند چندی؟
با این تفکر که همسرم رو دوست ندارم و قبل به دنیا آمدن بچه ها به فکر جدایی هستم داری شانس یه فرصتی که خدا بهت داده رو از خودت میگیری.
فکر میکنی برای بچه ها این طور بهتره،بزار عادت کنن،ولی بدون عادتی در کار نیست هیچی عادی نمیشه.اون بچه ها بزرگ میشن وقطعا حق دارن قضاوت کنن واز نگاه خودشون تجزیه تحلیل کنن،قطعا خیلی سخت خواهد بود که دلیل همه ی اتفاقات شما باشی و این روند تا انتها ادامه داره،هر وقت به مشکلی بر بخورند تو مسائل عاطفی یا هر چیز دیگه شما ریشه ی تمامش خواهی بود.حتی اگر کلی دلیل برای کارتون داشته باشید و کلی توضیح داده باشید.
خواهشا با این تفکر که روانشناسم اینو گفته پیش نرید ،حالا بنا بر چیزهای که شما براش عنوان کردید تو شرایط های مختلف اون برداشتهای میکنه و نظر میده،یقینا فقط نظر داده وشما میتونید راجبش کمی فکر کنید نه اینکه همه ی زندگیتون رو تحت تاثیرش قرار بدید چه بسا فقط یک نظر بوده وحی منزل که نبوده،پای زندگی چهار تا آدم در میون هست
هر انسانی تو ی این زندگی رسالتی داره،با تصمیم درست اثر خوبی از خودمون بجا بزاریم
میاد روزی که شاید شما نباشی و حتی همسرتون؛ولی فرزندان دارن به تاثیری که تو زندگیشون گذاشتی فکر میکنن.
هر کسی که توی این دنیا حقی به گردنمون داره در مقابلش ما هم تکلیفی در مقابلش داریم،و خداوند در قرآن فرموده "ویل للمطففین"وقتی تو قرآن کلمه ی ویل میاد یعنی وای به حالت!یعنی تو تصور تو هم نمیگنجه قراره چه اتفاقی برات بیفته در مقابل این ناحقی که کردی
اینکه نصف هفته پیش منن ،نصف هفته پیش پدرشون ،در واقع شما داری یک چیز رو از روند طبیعی خارج میکنی ،بیشتر مراقب تصمیم های که میگیریم باشیم