من شوهرم تک بچه هست و خودمم ۱ بچه دارم
جایی بخوام برم بچم رو میذارم پیش مادر همسرم چون خونش هیچ بچه دیگه ای نیست و امن تره خونه  مامان خودم ۲ تا برادرزاده هام هستن خیلی شیطونن و پسر هستن و بزرگه و سرچ های نامناسب تو گوشی داشته و من متوجه شدم و اصلا دوست ندارم بچم رو بذارم جایی ک اون هست.و کوچیکه هم خیلی میزنه دخترم رو من باشم نمیذارم البته....مامانم میگ بیار من حواسم هست ولی با این حال من میترسم.
تا حالا میذاشتم پیش مادرشوهرم چون پیش خودم میگفتم بچه نداره نوه دیگ نداره خوشحال میشه چون ی جوری وانمود میکنه ک این بچه به جون من وصله بخاطر همسرم ک ماموریت ۱ روزه داشت به تهران ما بچه رو گذاشتیم پیشش (همسرم گفت بیا ک تنها خوابم میگیره)۶ صبح رفتیم ۶ غروب برگشتیم.کلی هم خوراکی و وسیله بردم ک بچم اذیتشون نکنه.دخترم هم ۸ سالشه شب موقع خواب دیدم گریه میگنه ک عزیزجون گفت دیگ نباید بیای اینجا بمونی هرجا مادرت میره تو هم برو به همسرم گفتم گفت من به موقع گوشزد میکنم بهش امروز رفتم سر وقت تبلت دخترم دیدم ی عکس هست بازش کردم دیدم صبحانه ای ک اون روز به بچه داده بچه عکس گرفته(گاهی تو بازی عکس میگیرع از غذاش)شب از من پرسید کره مربا بدم گفتم نه اصلا( گلوش خیلی التهاب داره ۲۰ روزه این دکتر اون دکتر هستیم خودشم میدونه)الان دیدم صبحانه کره مربا داده به بچه و پرتغال واقعا ۷ صبح آدم به بچه پرتقال میده؟هر چقدر هم بچه اگ بگه من میخوام آدم باز میده؟؟ک فکر نمیکنم بچم براش لج کرده باشه....شاید فقط گفته پرنقال میخوام ک اگ میگفت نه الان وقتش نیست دخترم قبول میکرد
حس کردم مادرشوهرم از قصد این کارو میکنه ک من بچه رو اونجا نذارم واقعا هیچکاری نکرد این همه سال برای ما مگه هر ۱۰...۱۵ روز ۱ روز بچم پیشش باشه چی میشه؟دلم نمیخواد اونجوری بشه ک قصد داره...یعنی اگ بچم رو نذارم دیگ همون چیزی هست ک ایشون دلش میخواست