2777
2789



مامانم از بچگی بدون بهونه کتکم میزد و تحقیرم میکرد


(یه خواهر کوچیکتر دارم تاحالا دست روش بلند نکرده. اکثرا هم به بهونه خاطر اون منو میزد)



با صدای بلندم تحقیرم میکنه که همه همسایه ها هم بشنون چون میدونه بدم میاد


کافی بود یکی اعصابشو خورد کنه 


پیش بقیه مظلوم بود میومد روی من تخلیه میکرد خشمشو


بعد فوت بابام بدتر شد 


از دکتر قلب فرستادنش بیمارستان روزبه به خاطر مشکلات عصبی


تا وقتی داروشو میخوره خوبه


اما یهو قطع میکنه خودسر 


دو سال پیش فهمیدم صیغه یه مرد کاملا سمی و به درد نخور شده که داره ازش سواستفاده روانی میکنه 


هرچی زجه زدم التماسش کردم گف تو توهمی ای من ادم پاکیم


دیگه به روش نیوردم که همه پیاماشو خوندم و خبر دارم


تو این دو سال شبا کارم فقط گریه بود که عاقبتش چی میشه چون میدیدم مرده بهش محل نمیده و مطمین شده بودم قراره ولش کنه از قلبش میترسیدم


ولی هربار با اون مرده به مشکل میخورد دوباره شروع میکرد به من توپیدن


حرفایی که واقعا قبیحه


مثلا اینکه بابای خودش زندست رو به رخم میکشید


یا مثلا میگف کاش وقتی بچه بودی میکشتمت


هر وقتم حالش خوب میشد به روی خودش نمی اورد منم اعتراض میکردم میگف توهم زدی


منو برد تو همون بیمارستان روزبه پیش روانشناس مورد تایید خودش که مثلا ادمم کنه


اخرش با همون روانشناسم دعواش شد حتی 


اومدم خونه یه هفته باهام لج بود که اره برو به همه بگو من مامان بدیم


همه اینا رو تحمل میکنم


ولی یه چیزو نمیتونم


با ایتکه شاغلم با این سن (۲۴ سالمه) جلوی خواهرم منو به قصد کشت کتک میزنه


جوری که خواهرمم کم کم یاد کرفت ازش


هزار ترفند به کار بردم فقط توی صورتم نزنه چون تو محل کار زشته واقعا(کرم پودر و ارایشم تو خونه ما تابوعه ندارم که بپوشونم حتی بلد هم نیستم استفاده کنم)


از روانشناس بگیر تا خود نی نی سایت از مردم راهکار گرفتم چیکتر کنم هیچ کدوم جواب نداد


چه بی توجهی چه دهن به دهن گذاشتن


خونمونم یه خوابه است که فقط خواهرم حق داره ازش استفاده کنه و نمیتونم جلوی دست و پاش نباشم


نمیتونم برم بیرون حرف در میاره واسم


یبارم رفتم پشت بوم در و باز کرد تو راهپله اپارتمان عربده زد سرم


ازدواجم نمیتونم کنم 


چتاش با اون اقاعع رو خوندم عکسای نود مرده رو دیدم حالم به هم میخوره از مرد و ازدواج


شغلمم طوری نیس که کفاف زندگی بده که بخوام جدا کنم زندگیمو


بخوامم نمیذاره خودش چون دخترم


هرچی التماسش میکنم حداقل میزنی تو صورتم نزن بدتر نقطه ضعف پیدا کرده


میگم وقتی قرصاشو نمیخوره اصلا نمیفهمه چیکار میکنه 


وقتی قرصاشو میخوره خیلی مهربونه ها



ولی دیگ من نمیکشم


از جونم بریدم


قصد خودکشیم داشتم فقط ترسیدم اونور اوصاعم بدتر بشه



تنها کاری که به ذهنم میرسید این بود دستاشو بگیرم نذارم بزنه 


وقتی حمله میکنه سمتم هولش بدم عقب


وقتی میزنه و ول نمیکنه منم بزنم که بره عقب



الان برداشته زنگ زده به مامانش و خواهراش که من کلی باهاشون رودروایسی دارم گفته این چنین و چنانه و منو میزنه 


خالم زنگ زد هرچی از دهنش دراومد بهم گف


نذاشتم توضیح بدم بهش قطع کرد


یکم تایپ کردم شرایطمو گفتم دوباره زنگ زد به مامانم


اونم خوب بلده بازی روانی راه بندازه خودشو مظلوم کنه


خالم دوباره بهم فحش داد



درد دومم اینه اونا شهرستانن 


مامانم مجبورمون میکنه ۳ ماه تابستون بریم اونجا


تو خونه مامانبزرگ


ابرومو برده 


خستم کرده



اصلا دعا کنین بمیرم بخدا راحت میشم گیر کردم یجا که نه میشه چاره کرد نه میشه فرار کرد


روح و روانم رفته



عزيزم اگه بتونى با يه روانشناس خوب صحبت كنى مطمعين باش بى تاثير نيست و اين كه حتما نبايد مادرت بدونه ميرى مشاوره، بنظرم اصلا در ارتباط رابطش با اون آقا باهاش صحبت نكن چون هرچى بگى اون كار خودشو ونهايتن انكار، اگه شرايطشو دارى وقتتو بيشتر بيرون از خونه پر كن نميدم مثلا باشگاه برو 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خدا یا عمر مامانتو تموم کنه یا خوبش کنه الهی

وقتی جواب استارتر یه تاپیک و میدم تو خودتو نخود اش نکن جواب نده چون گ و ه خوریش به تو نیومده حالا هر چی دوست داری منو ریپ بزن جواب و تایپ کن من اسم کاربری تو تو اعلاناتم ببینم نخونده پیامت و حذف میکنم حالا هری رد کارت باباااا 

ای بابا تف ب این دنیا تو ۵۰سال زندگی هم مگه میشه زندگی کرد... صبر کن ب خودکشی فکر نکن با اینکه میدون ...

من ادم موجهی بودم تو فامیل

از فردا همشون میخوان بیان فحشم بدن

خالم هر چی از دهنش در میومد گف بهم

میگه اون چون مامانته حق داره هرکاری میخواد بکنه 

میگن با داییا میایم قبرتو میکنیم

من تاحالا ب این فامیل تو نگفته بودم انقد احترام میذاشتم

مامانم میخواد بهم ثابت کنه اون کس و کار داره من ندارم

منم نا ندارم دیگه به خدا

توروخدا دعا کن یا بمیرم یا خلاص شم 

عزيزم اگه بتونى با يه روانشناس خوب صحبت كنى مطمعين باش بى تاثير نيست و اين كه حتما نبايد مادرت بدونه ...

هنوزم پیش اون روانشناسه میرم

دیر ولی میرم

اون میگه واسه خودت خونه اجاره کن هیچکاری نمیتونی بکنیش

اخه با کدوم پول

من ادم موجهی بودم تو فامیلاز فردا همشون میخوان بیان فحشم بدنخالم هر چی از دهنش در میومد گف بهممیگه ا ...

بهار خانم الان خیلی ناراحتی میدونم درک میکنم هم سن هستیم منم۲۴ ام متولد۸۰ اون عصبانی بوده یه حرفی زده بزار زمان بگذره آروم میشی آدم وقت عصبانیت اینقد به هم میریزه ک حد نداره

هنوزم پیش اون روانشناسه میرمدیر ولی میرماون میگه واسه خودت خونه اجاره کن هیچکاری نمیتونی بکنیشاخه با ...

غصه نخور من 30سالمه جدا شدم درکت میکنم من پولشم دارم نمیزارن خونه جدا کنم و اینکه تهمتایی ک میزنن با این سنم با اینکه دخترم نیستم نمیتونم یه شب دیر بیام خونه و گرنه متلکا شروع میشه دیگه مغزم یاری نمیکنه طلاق گرفتم راحت شم بدتر شد فقط منو نمیزنه کسی یعنی جرعت ندارن هر حرفیم بزنن دوتا میخورن اما مغز ادمم تا یه حدی یاری میکنه

از خدا میخوام یه کاری برات بکنه و کمکت کنه

قلبم شکست از حرفات

امیدوارم انقد قوی بمونی که از اون جهنم دره در بیای و خودت کار و زندگی تشکیل بدی یا خدا یه آدم خیلی خوبو سر راهت قرار بده از اونجا نجاتت بده

بمیرم برات عزیزم نمیدونم چی بگم بهت که اروم بشی باتمام وجودم درک میکنم منم مامانم مریضه اعصاب وروانه خیلی سختی کشیده دوسال باخودش حرف میزدتوهم میزد دوسال فقط موادخوراکی میزاشتیم پشت درمارو راه نمیدادباپدرم توخونه بوددوسال پاشوازدرخونه بیرون نزاشت وقتی ازجلوی خونه ردمیشدیم میدیدیم پشت پنجره وایستاده باچادر روشو سفت گرفته فقط چشمش معلومه اجاره خونشومنوخواهرم میدادیم خیلی روزهای بدی بودداروی خواب اورریختیم توی غذاش زنگ زدیم اورژانس اومدبردیمش بیمارستان بستری شد۳ماه الانم دارومیخوره گاهی بدخلقی میکنه امابازم خداروشکر الهی هیچ کسی به این دردمبتلانشه خیلی سخته هم برای خودش هم برای اطرافیان خداکمکت کنه

💔مائیم که بی هیچ سرانجام خوشیم💔
بهار خانم الان خیلی ناراحتی میدونم درک میکنم هم سن هستیم منم۲۴ ام متولد۸۰ اون عصبانی بوده یه حرفی زد ...

با اون اقاعه به هم زده

دوماهه هر روزم همینه

اگه فامیلو خبر نمیکرد اهمیت نمیدادم عادت کردم به بی ابرویی تو در و همسایه

الان فقط دردم اینه من چجوری بازم برم وسط اون فامیل

مامانم که فردا دوباره قرصاشو بخوره کل این اتفاقاتو میگه من توهم زدم 

ن من به روش میارم نه اون 

ولی فامیل ما حرف دراره

منم نمیتونم ۳ ماه بمونم تنها اینجا

همچنان مامانم نمیذاره

از طرفی عموم معتاده خونشون همینجاست و تهدید کرده ما رو میکشه

تنها نمیتونم بمونم بخاطر همین قضایا

چند ساعت در روز سر کاری ؟

اگر امکانش هست بیشتر روز سر کار بمون و فقط برای خواب برو خونه 

پولات جمع کن تا بتونی مستقل بشی 

یا خواستگار خوب برات بیاد ازدواج کنی 

مواظب باش از فشار روحی خانه تو دام افراد بد نیفتی 

سعی کن اصلا با مادر و خواهرت هم کلام نشی چیزی هم گفتن جوابشونو ندی

غصه نخور من 30سالمه جدا شدم درکت میکنم من پولشم دارم نمیزارن خونه جدا کنم و اینکه تهمتایی ک میزنن با ...

منم نذاشتم بزنه دیگه

زورش اومده خونوادشو خبر کرده

خالم میگه فک کردی بی کس و کاره میزنیش!!!

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز