تنگی نفس و وسواس فکری

من  ترس از دست دادن دارم.....یهو اینجور شدم.

همش وسوس فکریه منم ترس مریضی داشتم  ی مدت ترس از دست دادن پسرمو نمیزاشتم بره مدرسه میرفتم زودتر میرفتم دنبالش خودش خوب شد

توهم یهو اینجور  شدی ؟

من شب و روزم گریه شده....توسل میکنم ولی نمیدونم چیکار کنم.

حتی شب راحت نمیخوابم ،همش در حال گریه و التماس هستم که خدایا عمرطولانی با سلامتی به مادرم و برادرم بده.

بذار ظلم هایی که گذشته کردم ، جبران بشن....

اره با پریود بودم یهو استرسی شدم فکرای عین شما از مهر ماه شروع شد تااا عید  

گلم 

به نظرت چیکار کنم؟

همش تو فکر مرگم، درس نمیتونم بخونم.

پیش عالمی رفتی ؟

میشه راهنمایی کنی؟

گریه میکردی؟

ن گریه نمیکردم دلشوره داشتم فقط، سر بچم  مدرسه نمیرف راحت بودم پیشمه اتفاقی نمی افته.  ن پیش عالم نرفتم پیش خودم گفتم خب اگ قراره اتفاقی بیفته می افته سپردم بخدا 

ی مدت میگفتم مریضم نکنه بمیرم گریه سر این وسواس کردم دگترم میرفتم میگفتم ن دکتررنگف من فلان بیماری دارم ازمایش میدادم میگفتم ن نشون نداد وعلا من مریضم  اخرشم گفتن کمخونی من ی مدت قرص خوردم خوب شدم راستش

ببین گاهن از کم بود ویتامینه من حالم حراب بود شبا نمیخابیدم گریه نکنه من ام اس بگیرم نکنه فلان شم دکتر قرص کمخونی دی. ویتامین b

داد من خیلی بهتر شدم