نمیدونم راستش
به درجه ای از افسردگی رسیدم یعنی رسوندنم،که هیچی خوشحالم نمیکنه
با شوهر حق به جانب و همیشه طلب کاری زندگی میکنم که انواع تهمت ها میزنه خودم دهنم باز میمونه،خودم به خودم شک میکنم میگم نکنه واقعا کاری کردم ؟!اصلا در حدی منو دیوونه کرده با کاراش که میترسم برم بیرون
با ۲۷ سال سن دل یه پیرزن از من جوون تره