من مادرم رو یک ماهه خیلی ناگهانی از دست دادم
درست یک هفته قبل از مراسم ازدواج خواهرشوهرم
اینکه چقدر حال روحی خیلی خیلی بدی داشتم به خاطر فوت مادر عزیزم بماند
مادرم رو طبق وصیت خودش در زادگاهمون دفن کردیم
بدن مادرم هنوز داخل سردخونه بود که مادرشوهرم با همسر من تماس گرفت ک عروسی رو چیکار کنیم
هزینه کردیم مهمان دعوت کردیم نمیشه ک عقب بندازیم
از بابای فلانی (یعنی من) اجازه بگیر که عروسیمون رو برگزار کنیم..
همسر من هم تو مسیر رفتن ب زادگاهمون ک بابا داخل ماشین ما بودن خواسته ی مادرش رو مطرح کرد و پدرم هم گفتن هرجورصلاح میدونید و ایرادی نداره و برگزار کنید ..
سه روز بعد هم مادرشوهرم با پدرم تماس گرفت و گفت که دامادمون گفته عروسی رو کنسل کنیم من گفتم نه!!!بالاخره دخترم میخواد با این خانواده زندگی کنه باید هواشونو داشته باشه و….
بگذریم
دقیقا روز هفتم مادر که من داشتم تو مراسم ضجه میزدم و گریه میکردم تمام اقوام همسر من عروسی بودن
و این عروسی بدون ما برگزار شد ..
و هیچکدوم هم مراسم مادر من نیومدن فقط تماس گرفتن و تسلیت گفتن
حال خیلی بدی دارم
دیگه دوست ندارم ببینمشون
هیچکدومشون رو
ب نظرتون من حق دارم ناراحت باشم و دیگه باهاشون کاری نداشته باشم
یا نه خودخواهی میکنم که ناراحتم ؟؟؟!!