2777
2789
عنوان

بچه ها مامانم رفته شهادت دروغ داده

| مشاهده متن کامل بحث + 2669 بازدید | 95 پست
یزید هم نماز زیاد میخونده

دیگه از بدجنسی هاش و رفتارهاش خسته شدم

تو خونه و خانواده هم اینطوره

هیچ تاوانی هم پس نمیده همینطور پر قدرت داره ظلم میکنه و میره

دیگه دارم از خدا و پیغمبر هم دلزده میشم

از قران میترسم میگم شایدم همون قران حفظش میکنه ب همون پشتش گرمه توکل کرده و قران میخونه و هرکار دلش میخاد میکنه




نکنه راه درست همینه

 داره انتقام خودشو میگیره

ماهم شاید داریم تاوان میدیم

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

اینکه بشینیم حرف بزنیم نبود داشت گریه میکرد گفت حاج خانوم شما بودین شما شنیدبن شما دیدین گفت شاید بق ...

متاسفم، می‌فهمم چه‌قدر بابت کار مادرتون ناراحت هستید و حتی حس ناامنی گرفتید ازش.

قاضی چه‌طور فقط به شهادت مادر شما استناد کردن؟ شخص دیگه‌ای هم شهادت داده؟

اگر کاری از دستتون برمیاد و مطمئنید که مادرتون اشتباه کرده انجام بدین، اگر نه به خانم بگین که خودتون هم ناراحتین ولی کاری از دستتون برنمیاد.

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

متاسفم، می‌فهمم چه‌قدر بابت کار مادرتون ناراحت هستید و حتی حس ناامنی گرفتید ازش.قاضی چه‌طور فقط به ش ...

تنها کسی ک بوده این بوده و اون بچه ک اون بچه هم الان ک حکم اومده و رو در رو شدن و متوجه شده موضوع چیه میگه اینطور نبوده

خیلی هم محکم گفت خیلی ناراحت بود خیلی تلاش کرد بگه حقیقت ی چیز دیگه اس ولی بچه بود و صداش ب جایی نرسید

اون بچه خواهرمه

از دیشب هم داره ی بند گریه میکنه

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

دیگه از بدجنسی هاش و رفتارهاش خسته شدمتو خونه و خانواده هم اینطورههیچ تاوانی هم پس نمیده همینطور پر ...

الگوت مامانت نباشه عزیزم که باعث شه از دین زده شی 

 راه خودتو برو  ب مامانتم بگو همون خدایی ک عبادتش میکنی گفته از حق خودم میگذدم ولی از حق الناس نمیگذرم 

هولوگرامی ام. خانواده دومم اینجاست..تو دنیایی که همه تو رو نگاه می‌کنن تا قضاوتت کنن،کسی که نگات می‌کنه تا بفهمتت، یه گنج واقعیه.

تنها کسی ک بوده این بوده و اون بچه ک اون بچه هم الان ک حکم اومده و رو در رو شدن و متوجه شده موضوع چی ...

این چه دادگاهی بوده؟ شاید شاکی اسناد دیگه‌ای داشته وگرنه تا جایی که من می‌دونم این تعداد شاهد کافی نیست، شاید هم بسته به نوع شکایت متفاوته.

در هر صورت شما تو این قضیه مقصر نیستید و انشاءالله اون خانم هم این رو درک می‌کنن.

الگوت مامانت نباشه عزیزم که باعث شه از دین زده شی راه خودتو برو ب مامانتم بگو همون خدایی ک عبادتش ...

کدوم حق الناس اون میگع بهم ظلم کردن و دارن از بچه هاشون تاوان میدن

بارها باهاش جنگیدم میگم

اگر تو ب ظلمو تاوان معتقدی و میگی خدا جبران میکنه ک بزار خدا خودش جبران کنه انقدر ظلم نکن انقدر حق الناس و نفرین ناحق پشت خودت نزار بار خودتو سنگین نکن

تو ک قران میخونی تو ک نماز میخونی انقدر حق الناس نکن بزار خدا خودش تاوان بگیره ولی گوش نمیده

شایدم داره راه درستو پیش میره انتقام خودش و جوونیشو میگیره حقش بوده

چ میدونم والا

اون خانم هم داره تاوان پدرشو میده مگه اینطور نیست ک ظلم ادمها از بچه هاشون جبران میشه

هرچند اون دختر بیچاره خودشم کم از باباش ظلم و بی مهری ندید و مادرم اینم دید

نمیدونم والا مغزم دیگه درد میکنه

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

این چه دادگاهی بوده؟ شاید شاکی اسناد دیگه‌ای داشته وگرنه تا جایی که من می‌دونم این تعداد شاهد کافی ن ...

ما الان ب اینکه دادگاه چی بشه و چطور بشه کاری نداریم

ما از وجدان مادرم برگامون ریخته رفتارهاش عملکردهاس و اعتقاداتش

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

ما الان ب اینکه دادگاه چی بشه و چطور بشه کاری نداریمما از وجدان مادرم برگامون ریخته رفتارهاش عملکرده ...


چی بگم؟ برای من اینکه به حقیقت دست رو قرآن بذاری یه قبح عجیبی داره چه برسه به دروغ. حس می‌کنم آخرین مرحله و آخرین فرصت برای آدمهایی هست که حق الناس رو زیاد در نظر نمی‌گیرن.

از قدیمی‌ترهای فامیل شنیدم جد خودم این مدلی بوده، از اون آدم‌های مردم‌‌آزار. ولی آخرین آزارش همین دست روی قران گذاشتن به دروغ بوده، بعد از اون تاوان بدی داده که متاسفانه عواقبش هنوز هم پابرجاست.

کدوم حق الناس اون میگع بهم ظلم کردن و دارن از بچه هاشون تاوان میدنبارها باهاش جنگیدم میگماگر تو ب ظل ...

بهشون بگو اگر به این اعتقاد داری که اجازه داری با ظلم به بچه‌هاشون تاوان پدرانشون رو بگیری، پس باید راضی بشی که بچه‌های تو هم تاوان ظلم‌های تو رو بدن!( البته دور از جونتون)

این رو می‌گم فقط برای اینکه متوجه بشی توجیه مادرت اشتباهه، این تاوانی نیست که خدا داره می‌گیره، این ظلمیه که مادرت روا می‌داره، چون به وقتش نتونسته جلوی ظالم بایسته حالا در برابر یه مظلوم جبران می‌کنه.



سعی کن تو نخ کاراش نری ممکنه روی روح و روانت تاثیر بذاره یا با اینکه از کاراش متنفری ولی برای انتقام ...

کاش میتونستم خیلی دیگه از حرفها را بزنم دیگه نمیکشم

میخام مقابلش بایستم ولی میترسم منم دچار قضاوت اشتباه شده باشم یا میترسم منم نکنه دارم از کینه شخصی و نفرتی ک از مامانم دارم باهاش رفتار میکنم و اون‌واقعا درست میگه و درست عمل میکنه من اطلاع ندارم

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

چی بگم؟ برای من اینکه به حقیقت دست رو قرآن بذاری یه قبح عجیبی داره چه برسه به دروغ. حس می‌کنم آخرین ...

منم امروز قران اوردم باز کردم گفتم خدایا خودت ب دادمون برس 

خودت جمع اش کن هدایتش کن 

حتی ب تاوان ی جوری بشه ک گرفتار خودش بشه دیگه دست از سر بقیه برداره دست از کینه و ظلم برداره نمیدونم درست بود یا اشتباه

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

اینکه بشینیم حرف بزنیم نبود داشت گریه میکرد گفت حاج خانوم شما بودین شما شنیدبن شما دیدین گفت شاید بق ...

عجب ادم خدا نترسیه خداب داداش برسه ازاین قبیل ادما بااحترام متنفرم

نفهمیدی نفسم به نفست بنده😭آدم مگه نفس کشیدنشو یادش میره که من تورو یادم بره عروسک قشنگم غم بی پایانم خواهرنازم😭🖤دارم از نبودنت میمیرم دق میکنم خیلی تنهام ،خیلی بی کسم بدون تو😭من بی تو بودن رو بلد نیستم دلم تنگ شده واست 🖤💔مگه تحمل من چقدره😭خاطره هامون دارن آتیشم میزنن دارم دق میکنم من نصف عمرم باتو گذشت باتو هم بازی بودم باتو بزرگ شدم قد کشیدم 😭😭😭من چجوری بدون تو دووم بیارم چجوری تحمل کنم ما یه دیقه ازهم دورمیشدیم سریع بهم زنگ میزدیم الان چکارکنم😭دقیق روزی که قرار بود بیایی پیشم همون روز وهمون ساعت خبر فوتت بهم رسید چقد پریشون بودم شکه بودم اونجایی که بهم میگفتن دیگ تنها شدی دیگه خواهر نداری خیلی واسم دردناک بود وقتی توی جیغ زدنام بخودم میومدم دیگه ندارمت وتاابد باید دلتنگی وحسرت دیدنتو بکشم یخ میکردم یه لرز بدی میکردم اونجا فهمیدم چه خاکی توسرم ریخته شده اونجا که التماس میکردم بزارن ببینمت اما نزاشتن اونجا که صدام گرفته بودوبا تمام وجود صدات میزدم اما جوابی بهم ندادی فهمیدم بدبخت شدم 😭💔🖤منو تو باهم مُردیم اما اونیکه خاک شد فقط تو بودی😭تروخدا بیا حال روروزمو ببین ببین ازاون ادم شاد به کجا رسیدم عین دیوونه هام گریه میکنم بغض میکنم اشکام میریزن حتی دم درخونت میرم آتیش میگیرم قلبم مچاله میشه💔ماکه ثانیه ب ثانیه باهم بودیم ازهم جدانمیشدیم پس الان چجوری که الان تو اونجایی من اینجا چراباهم نیستیم هان خدا چرا💔😭🖤همه تو زندگیشون یبار میمیرن اما من چند ساله هرروز هرشب هرساعت وثانیه دارم از درد بی تو بودن میمیرم🖤😭😭😭😭من الان کجا برم کجا رو بگردم توصورت کی توچشمای کی نگاه کنم توروببینم هان بهم بگو😭🖤🖤🖤🖤😭دردت بجونم من دارم میمیرم تو روخدابام اینجورنکن بابا من ادم این داغ ودوری نیستم بخدا😭😭😭دلتنگتم  عروسکم😭😭😭🖤 بامن از درد حرف نزنید هیچ دردی بالاترازاین نیست که تیکه از وجودتو زیر خاک دفن کنن😭😭تا روزیکه بمیرم وبیام پیشت باید تو حسرت دیدنت بسوزم وبسازم 😭🖤🖤🖤عشق آسمونیم غمت سنگینه دلم داره از ندیدنت میجوشه 😭😭دلم واسه روزای باهم بودنمون تنگ شده خیلی دلتنگت و بیقرارتم🖤😭الان از نظر روحی نیاز دارم بیام کنار سنگ قبرت دراز بکشم دست روی سنگ قبره سردت بکشم وگریه کنم تا این بغض  بشکنه وولم کنه😭😭😭😭اما این بغض هیجوقت نمیشکنه 

منم امروز قران اوردم باز کردم گفتم خدایا خودت ب دادمون برس خودت جمع اش کن هدایتش کن حتی ب تاوان ی جو ...


انشاءالله درست می‌شه.

فکر می‌کنم مشکلاتتون با مادرتون ریشه‌ای تر از این حرفهاست. اگر می‌تونید از یه طرحواره‌درمانگر کمک بگیرید. هم به خودتون کمک می‌کنه هم به درک بهتری از رفتارهای مادرتون می‌رسید و بهتر می‌تونید یه سری شرایط رو مدیریت کنید.

بهشون بگو اگر به این اعتقاد داری که اجازه داری با ظلم به بچه‌هاشون تاوان پدرانشون رو بگیری، پس باید ...

مادر من خودش کم ب ما هم ظلم نمیکنه و معتقده عمه هام و بابام چشمشون درمبومد اذیتم نمیکردن تا الان بچه هاشون اذیت نشن

مثلا عمه تم ی چیزی بهش قبلا گفته یا الان میگه میاد جوابشو ب من میده توهینشوب من میکنه بدگویی و انتقام و زیراب زنی هم وایه من میکنهچون معتقده من بچه اونام

این خانم هم از خانواده پدری بود دیگه ک اینطور شد

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

عجب ادم خدا نترسیه خداب داداش برسه ازاین قبیل ادما بااحترام متنفرم

خیلی روانم ب هم ریخته خیلی حالم بده بین عشق و نفرت

ثواب و گناه

درست و اشتباه موندم

میخام ی چیزی لگم میگم مادره خدا میبینه

اونم استفاده میکنه از این روند

خیلی خسته ام

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز