یه خونه خریدیم شریکی با برادرشوهرم
این خبر به گوش داداشاش رسید داشتن دق میکردن
حالا یکی از جاریام اومده خونه پدرشوهر که ماهم شریک کنین
چون طبقه بالای مادرشوهره میخاد فرار کنه هرطوریه یه مقدارطلا داره
حالا ما مخالفیم ولی برادرشوهرم میگه اونم بیاد تا مجبور نشیم ماشین بفروشیم
شوهرمنم مخالفت کرده بشدت ولی اخرشب اومد دیدم اوکی شده
اینا رفتن سندم زدن سه دنگ سه دنگ
چک اخرمونده که قرار بود ماشیناشون بدیم
حالا داستان جدید شده
عصابم خیلی خووورده از طرفی شوهرم میگه بریم ماشین به اسم تو بزنم
موندم چیکارکنم