حرصمم گرفت . چرا برا یه مرد این همه از خودت گذشتی ایش
کلثوم اکبری هستمه ساکن ساری . مره جنون دست هداعه مه دست نیه . سیزده تا بیه چهارده تا بیه پونزده تا بین ندومبه. ندومبه یه ماه کشیه بیست روز کشیه دو ماه کشیه یکسال کشیه ندومبه.قرص هداعهههه قرص قننند ....با حوله ...
پی نوشت خواننده خاموش بودم و دلیل اینکه نام کاربریم عدد چون هر اسمی میزدم نمیآورد پس دلیل نمیشه چون پست و ندارم و نام کاربری م عدد پسر باشم یا فیک باشم بعضی ها قضاوت می کنند پی نوشت ۲ وقتی تو تاپیک تون شرکت میکنم شما ها هم شرکت کنید لطفاً مگه حتماً باید خودم بیام تک به تک بگم بیاید تایپک هام
پی نوشت خواننده خاموش بودم و دلیل اینکه نام کاربریم عدد چون هر اسمی میزدم نمیآورد پس دلیل نمیشه چون پست و ندارم و نام کاربری م عدد پسر باشم یا فیک باشم بعضی ها قضاوت می کنند پی نوشت ۲ وقتی تو تاپیک تون شرکت میکنم شما ها هم شرکت کنید لطفاً مگه حتماً باید خودم بیام تک به تک بگم بیاید تایپک هام
واقعا عشق به شوهر اینا رو درک نمیکنم . عشق فقط پدر و مادر و برادر خواهر
بقیه بعدا به وجود میاد
کلثوم اکبری هستمه ساکن ساری . مره جنون دست هداعه مه دست نیه . سیزده تا بیه چهارده تا بیه پونزده تا بین ندومبه. ندومبه یه ماه کشیه بیست روز کشیه دو ماه کشیه یکسال کشیه ندومبه.قرص هداعهههه قرص قننند ....با حوله ...
عشقای الان آره ولی عشق زلیخا عشق واقعی بود یه عشق عجیب
یاد دختر قالی باف افتادم با این جمله بندی ات ببخشید😂😂😂😂
میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای میره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آلعلی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌
کلثوم اکبری هستمه ساکن ساری . مره جنون دست هداعه مه دست نیه . سیزده تا بیه چهارده تا بیه پونزده تا بین ندومبه. ندومبه یه ماه کشیه بیست روز کشیه دو ماه کشیه یکسال کشیه ندومبه.قرص هداعهههه قرص قننند ....با حوله ...
یاد دختر قالی باف افتادم با این جمله بندی ات ببخشید😂😂😂😂
واااااااای جرررررر 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣
کلثوم اکبری هستمه ساکن ساری . مره جنون دست هداعه مه دست نیه . سیزده تا بیه چهارده تا بیه پونزده تا بین ندومبه. ندومبه یه ماه کشیه بیست روز کشیه دو ماه کشیه یکسال کشیه ندومبه.قرص هداعهههه قرص قننند ....با حوله ...
عشقای الان آره ولی عشق زلیخا عشق واقعی بود یه عشق عجیب
شب عروسی هر دختری قشنگترین شب زندگیشه یه شب خاااص
میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای میره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آلعلی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌
کلثوم اکبری هستمه ساکن ساری . مره جنون دست هداعه مه دست نیه . سیزده تا بیه چهارده تا بیه پونزده تا بین ندومبه. ندومبه یه ماه کشیه بیست روز کشیه دو ماه کشیه یکسال کشیه ندومبه.قرص هداعهههه قرص قننند ....با حوله ...
کلثوم اکبری هستمه ساکن ساری . مره جنون دست هداعه مه دست نیه . سیزده تا بیه چهارده تا بیه پونزده تا بین ندومبه. ندومبه یه ماه کشیه بیست روز کشیه دو ماه کشیه یکسال کشیه ندومبه.قرص هداعهههه قرص قننند ....با حوله ...
میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای میره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آلعلی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌