کارمند بانک بود خیلی هم ادم خوش اخلاق و محترمی بود فقط کامل بالای سرش موهاش ریخته بود. این عکسش مال قبلشه. دلیل اینکه هنوز تو ذهنمه اینه که وقتی مامانم پشت تلفن خواست جواب منفی بده به اصرار مادر آقای خواستکار با یه لحن خوب و محترمانه گفت به خاطرموهاش به دلم ننشسته. (ناگفته نماند مامانم عاشق این خواستگارم شده بود خیلی ناراحت شد ردش کردم😅)
چه قضاوتا!! اولا شماره ندارم اینستاش بود.دوما در مورد اینکه چرا رفتم چکش کردم یه جا نوشتم شما سغی کن ...
من این موقعیت رو اتفاقا گذروندم و سعی کردم اصلا به طرف فکر هم نکنم وقتی ازدواج کردم . تازه برای من نامزدم بود ! و هر نشونه ای ازش رو از بین بردم چون احساس خیانت بهم دست میداد حتی بهش فکر کنم . گرچه کسی قدر ندونست ولی حداقل جلوی خودم شرمنده نشدم . به جای گارد گرفتن یکم فکر کن . کسی که انتقاد میکنه شاید می خواد شما به خودت بیای نه اینکه دشمنت باشه ...