رفتیم گوشت بگیریم چند وقت گوشت تمام کردیم بچه ۱ ساله هم دارم که میره مهد چون شاغلم تغذیه اش خوب نباشه زود مریض میشه و دیر خوب میشه آلرژی داره و دکتر گفت باید بیشتر اوقات غذای مقوی بدی بهش
برادرشوهرم دم قصابی مارو دید عقد هست خودش
به همسرم زنگ زد بعدش گفته شام کبابه تنهایی؟ چطور دلت میاد بری تنهایی کباب بخوری بدون پدر مادرت
همسرم رو انداخت گفت تو فکر که من آدم بدی ام پسر باید همش برای پدره مادرش هم گوشت بخره وکلی چرت و پرت و غداب وجدان...
بماند که پدرشوهرم خودش پولداره میلیاردر چند وقت پیش گوسفند کشت یه ذره هم به ما نداد همیشه همه چیش به راهه گوشت مرغ ماهی و میوه بخدا ما همین ماه لنگ نون بودیم بخاطر چک های همسرم برنج یک هفته نداشتیم
همش انتظار دارن از ما چون همسرم پسر بزرگست همش میگن اونجور که باید در حق ما نیست
حاضرن از شکم دوتا بچمون بزنیم بدیم به اونا بخورن
این انصافه؟ همسرمم همه اینا رو قبول داره میگه آره من اونجور که باید باشم نیستم واقعا به این آقا چی بگم
خودمون از پس مخارجمون برنمیایم بعد باید بدون دلیل شکم پولدار هارو سیر کنیم
شده مرغ نداشتیم بخاطر همین انتظارات همسرم مرغ گرفته برای پدرومادر کباب کرده بخدا روز به روز داره انتظارات بیشتر میشه خسته شدم همسرمم نفهمه برادرکوچکش براش تعیین تکلیف میکنه که خرن کنه یا ...