بعععععله
اره
منم از طرف مادرم
دقیقااااااااا
برامنم پسرشو بیشتر از من دوس داره بااینکه من همش کنارش بودم من کمک حالش بودم ولی پسرش همش پشتش بد گفت
الانم مادرم از اونو بچش نگهداری میکنع و پشتشه و ازمن رو برگردونده
دلم میخواد بابام زنده بود مینداختش بیرون
بله ..بخاطر اینکارشوهرم برادرشوهرم مسخرم کرد و اونم یادم نرفت ..یلحظه فرو ریختم ازش انتظار نداشتم و پشیمونم نبود و نیست افسردگی گرفتم.سرهمون ..وقشنگ جمله اش ک گفت من نرم ک تو بچه خونه تنهاین وکلی حرف بارم کرد ..بارها بوده ها ول این ولکردنش تو بدترن زمان خیلی بد بود
پدر و مادر چون آدم جز محبت و اعتماد چیزی ازشون انتظار نداره وقتی با حرفی یا حرکتی قلب آدمو بشکنن اصلا چیزی فراتر از ناراحتیهای دیگه است
آدم له میشه و براحتی سرپا نمیشه، خیلی بده
هزار دفعه
هیچ کاری جز گریه از دستم بر نمیاد، همون لحظه که حتی گریه هم نمیتونستم بکنم، اصلا انگار میخکوب شده بودم، باورم نمیشد حرفهای خواهرم رو، انگار من دشمنشم، انگار من هووشم، خشکم زده بود....
هنوزم یادم میفته از اعماق وجودم اشک میریزم و از خدا میخوام برای ازدواجم راهی باز کنه، خیلی تحقیر شدم، خیلی داغون شدم، اما طبق معمول خدا دعاهای منو اصلا نمیشنوه
اره هزاران بار دلمو شکست
حلالش نمیکنم هیچ وقت
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
