جاریم تلفنش زنگ خورد رفت اتاق بچه هام دنبالش من صدای پسرمو شنیدم هی گفت زهرا نپر بیا ی بازی دیگه بکنیم
یدفعه باز خواهر برادری پریدن به بچه ک بتوچه مال خودمونه
پسرمم گفت چوبش مال شماست تختش ک مال خودمونه خرابش نکنید بعد اومد پیش من بازمزد زیر گریه
من انتظار داشتم حداقل جاریم ی کلمه به بچه هاش تذکر بده چون شاهد ماجرا بود ولی اصلا هیچی نشسته بود نگاه میکرد دیگ منم عصبی شدم گفتم یبار دیگ بشنوم گفتید تخت مال ماست و بچمو به گریه بندازید بخدا قسم تختو میندازم تو حیاط بس کنید دیگه زشته یکیم نیست یچیزی بهتون بگه
اونم با صدای یکمی بلند جاریمم تو اتاق بود اومد بیرون گفت چیشده بچه ها دعوا کردن گفتم نه بچه هات پسرمو روانی کردن اینقد گفتن تخت ماست خب مال شماست بردارید ببرید