خسته شدم از آدما
و حرفا حتی از نزدیکترین افراد زندگیم
خستم خسته از ناراحت شدن نسبت به حرفا و فوشای
که میشنوم
خستم از خودم
اگر ناشنوا بودم مطمعنم این انسان ها با اشاره
آزارم میدادن میدونی آدما میدونن نقطه ضعفت کجاست هی فشارش میدن هر چقدرم دور بشی وقتی دوباره برگردی روز اول خوبه روز دوم دوباره شروع میشه.
و سکوت کردم در برابر تمام حرف ها نه چون که دردی نداشت چون احترام کسی که اون حرفارو میزد واجب بود
پس سنگ شدم هرچند که به مویی بند بودم. 🖤