مریض شدم بهش میگم بیا دنبالم بریم سرم بزنم.میگه نمیام با مامانت برو.خب من الان از تو که بابامی خواستم بیای چه ربطی به مامانم داره.از وقتی جدا شدن تا من بهش زنگ نزنم سراغی ازم نمیگیره میلی به دیدنم نداره.همی الان اگه پدر مادرش یا خواهرش زنگ بزنن بگن فقط سرمون درده پرواز میکنه میره پیششون ولی من که دخترشم...اگه روزی ازدواج کنم یا هر مردی رو ببینم که آرزوی پدر شدن داره تف میندازم تو صورتشون چون از پدر بودن فقط آرزو کردنشو بلدن