تنهایی من، مثل یه کوچهی بی چراغه  
که هیچکس ازش رد نمیشه،  
نه صدای پایی، نه نوری، نه حتی یه سایه
دنیام خستهست...   
از اینکه هر چی صدا زدم،  
فقط پژواک خودم برگشت
امشب،  
یه مرد نشسته کنار پنجره،  
با یه نخ سیگار و یه دل گرفته 
نه منتظر کسیه،  
نه امیدی به فردا داره 
فقط میخواد این شب تموم شه،  
بیهیچ خاطرهای، بیهیچ حرفی
تنهایی من،  
یه افتخار نیست،  
یه زخم قدیمیه که دیگه درد نمیگیره،  
فقط گاهی میسوزه...  
مثل همین سیگار،  
که آخرش خاکستر میریزه  
و تموم میشه 
💔💔💔