سلام بچها ، همونجوری که تو تاپیکای قبلیم مشاهده میکنید اینجانب ع ازدواج فراریه 😂 امروز یکی از آشناهامون ( زن عموی زنداداشم ) زنگ زده امروز که میخوان بیان خواستگاری برا پسرش زنداداشمم از صبح که اومده تا حالا مخ مامانم و زده که پسر عموم خیلی پسر خوبیه ، کاریه ، چشم پاکه ( من خودم دیدمش آدم خوبی به نظر میاد ) الان مامانم راضی شده بیان خواستگاری از وقتی زنداداشمم رفته یه ریز داره میگه سنت میره بالا می ازدواج کن ، این پسره خوبه ، موقعیت خوبیه از دستش نده و... بابام هنوز از ماجرا خبر نداره ، یعنی از صبح تا حالا که این ماجرا پیش اومده دلم میخواد بشینم زار بزنم ، از مامانم بدم اومده که چرا همچین حرفایی میزنه بهم ، چرا من انقدر از ازدواج کردن بدن میاد ؟! دلم میخواد شماره پسره رو گیر بیارم بهش پیام بدم بگم نیاد ، زشت نیست ؟؟