2777
2789
عنوان

خانما کسی هست خونش نزدیک مامانش باشه

| مشاهده متن کامل بحث + 155 بازدید | 28 پست
مادرمنم تا میرسی شروع میکنه از بابام از خواهرام بدمیگهخب که چی حال منو بد میکنی خودت راحت میشی هفته ...

وای دقیقا منم همینه اگه نرم روزی دوسه بار زنگ میزنه از همه دردو دل میکنه باهام یه مدت که از دستش افسردگی گرفتم رفتم دکتر دارو خوردم بهتر شدم ولی هیچ جوره ولم نمیکنه تازه وقتیم تنها میشه یا از کسی حرص میخوره یاد من میوفته وقتیم برخورد میکنم ناراحت میشه

من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم زبی آبی ..ولی با ذلت خاری پی شبنم نمیگردم

وای دقیقا منم همینه اگه نرم روزی دوسه بار زنگ میزنه از همه دردو دل میکنه باهام یه مدت که از دستش افس ...

من بازم سعی میکنم باهاش راه بیام میگم زحمت منو کشیده برم درس بخونم سرم بالا باشه الان وظیفه منه حمایتش کنم 

خودم ادم ضعیفی هستم ولی سعی میکنم کم نیارم تنهاکاری که تو این شرایط ازم برمیاد اینه که کمتربرم خونش 

پایان آدمیزاد از بی  خداییست نه از دست دادن معشوق  نه رفتن یار و نه تنهایی هیچکدام پایان ادمی نیست تنها بی خداییست  که انسان را تمام میکند.

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

منم انقدر از گذشته واذیت کردنای الانشون در عذابم که اصلا دست خودم نیس نمیتونم نزدیک خونشون برم ولی م ...

من اوایل عذاب وجدان داشتم ولی به کار های که برای داداشم زن س رفتارش با من با بقیه می بینم بدم میاد که برم من تو بارداری خیلی سختی کشیدم ماه هشتم یه روز قبلش که حالم بده بشه گفتم مامان من ورم دارم سرم گیج میخوره نیومد یه سر بزن من نه خواهر دارم مادرشوهرم پیر نیومد عروسمون از خوشی زیاد قهر کرده بود بچه شش ماه اون بزرگ کرد یعنی یه دعوا داشتن الکی بچه من که مرد عروس خانوم اومد باور کن زایمان که کردم خودم تنها بودم یک ماه بعدش عروسش دوبار باردار شد بهم نگفت جنسیت شم برای اینکه من چشم نزنم بهم نگفت 

من اوایل عذاب وجدان داشتم ولی به کار های که برای داداشم زن س رفتارش با من با بقیه می بینم بدم میاد ک ...

الان دیده عروسش نیست گیر داد بیا سر بزن می‌دونم بخاطر اینکه اون نیست به من میگه بیا  

من اوایل عذاب وجدان داشتم ولی به کار های که برای داداشم زن س رفتارش با من با بقیه می بینم بدم میاد ک ...

چرا بعضی از مادرا انقدر برا بچه شون آرامش ومحبتن ولی مادرای ما اینجورین

من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم زبی آبی ..ولی با ذلت خاری پی شبنم نمیگردم

تازه به رفتاراشونم فکرنمیکنن که به خاطر فلان علت بچم ناراحته دوری میکنه اذیت میکنن وعروس را به دخترشون ترجیح میدن وقتی میبریم ازشون وبه خاطر روحیه بچمون بهشون سر نمیزنیم میگن تو ناخلفی انشالا دستگیرت بشه من حتی از اینکه الکی ناز بچم را میکشه بدم میاد چون بهم ثابت شده براش ارزش قایل نیست

من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم زبی آبی ..ولی با ذلت خاری پی شبنم نمیگردم

تازه من خیلی مادرم به روابطم با همسرم یا وضع مالیمون که بد نیست یا اینکه به بچم رسیدگی کنم حسادت میکنه

من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم زبی آبی ..ولی با ذلت خاری پی شبنم نمیگردم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792