2777
2789
عنوان

دعوا با مادر شوهر همین صبح

| مشاهده متن کامل بحث + 1112 بازدید | 62 پست

منم اوله ازدواج با مادر شوهرم زندگی میکردم

روم نمیشد بخوابم ساعته۷بیدار میشدم میرفتم طرفه اونا کمکش صبحونه آماده میکردم وبقیه راصدا میزدیم باهمدیگه میخوردیم و بعدم جمع میکردیم و باز باهم کارای خونه رو میکردیم ومشغوله ناهار میشدیم

من خودم خودکار بودم دوس نداشتم کسی بهم دستور بده

هیچوقتم دعوا پیش نمیومد بعدم باخوبی وخوشی جداشدیم و از اونجا رفتیم

شمام باید باهاش همکاری کنی اونکه نوکره تو نیست که

توی ثانیه به ثانیه های زندگیم خدا رو  با تمامه وجودم حس کردم...وازش ممنونم که توی فراز و نشیبهای زندگیم همیشه یارو یاورم بوده...ازش ممنونم که حبِ ائمه رو توی دلم قرار داده...خداجونم ازت متشکرم که منِ بنده ی ناچیزت رو با وجودِ تمامِ گناهاش تنها نگذاشتی ...من همیشه به تو محتاجم لحظه ایی و آنی مرا به حاله خودم وا مگذار❤❤❤🙏🙏🙏

ساعت 10.5 نیم میرید برای صبحانه و منت میذارید که لطف کردید و 12 نرفتید؟!!

مگه مردم مستخدم شما هستند؟!!

مگه چاقو بیخ گلوی شما گذاشته شده بود که زندگی به این شکل رو قبول کنید تا الان از عالم و آدم طلبکار باشید؟!!

هر چند شما فقط از همسرتون باید متوقع باشید نه مادرشون

همسرتون باید مسکن مجزا برای شما تهیه کنند و اگر خودتون این شرایط رو قبول کردید پس دیگه جای ناراحتی و گله نداره

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

منم اوله ازدواج با مادر شوهرم زندگی میکردمروم نمیشد بخوابم ساعته۷بیدار میشدم میرفتم طرفه اونا کمکش ص ...

به زنیکه میگم 

میگم تو منتظر من نباش تو صبحونت رو کوفت کن 

ولی انگار نه انگار

turk Giziam

حالا عروس عمه من خونه جدا هم داشت که با خونه عمه ۲ کوچه فاصله داره ولی از ۷ روز هفته شاید ۶ روزشو خونه عمه میمونن شب هم میخوابن صبح هم عروسش تا ۲ ظهر میخوابه عمه که از مدرسه میاد بیدارش میکنه یه لقمه صبحانه بخوره که بعد نهار بیاره عمه 

ن

پس چطوری قبول کردی بری پیش مادرشوهر ؟یا اصلا خانواده ات گداشتن چنین ازدواجی کنی الان توی تبریز دخترا حاضر نیستن توی یه ساختمان برن چه برسه برن توی یه خونه باهم زندگی کنن

                                                                                                                 *اگه میتونی تصور کنی پس میتونی انجامش بدی*💪
خب بگو چه مجبوری که بفهمیم!!در هر حال مجبور هم بوده باشی رفتارت درست نیست که 10.5 با کلی ادا و اصول ...

من میگفتم به شوهرم خونه ی  جدا بگیر بیام 

اونم میگفت نه ، اگه میای با من و مادرم زندگی کنی بیا

منم نمیخاستم برم 

ولی مادر خودم مجبورم میکرد 

میگفت برو بعد ۳ .۴ سال خونه میگیره و...

حتی مامانم هم حمایت نکرد 


turk Giziam

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز