2777
2789

بچها من خریت کردم حماقت کردم اعتماد کردم به ناظم مدرسه و یکم درحد یک صدم از زندگیمو براش گفتم البته یکمم مجبور شدم بگم...


ولی خب به هرحال مقصرش خودم بودم


دیروز فهمیدم و بهم ثابت شد که همه حرفامو پخش کرده بین کادر مدرسه و دور هم نشستن دارن منو قضاوت میکنن،اونم به اشتباه،چه قضاوتایی...انقد گریه کردم ولی خب هنوزم یادش میوفتم گریم میگیره


امروز صبح رفتم پیش مشاور مدرسه بهش گفتم چرا اینا اینجوری قضاوت میکنن منو بهش توضیح دادم که همچیو میدونمژاونم جون عزیزترینشو قسم خورد که از هیچی خبر نداره گفت بیا بریم پیش مدیر(اونم پشت سرم حرف زده بود،درواقع مدیر و ناظم درموردم حرف زده بودن)،گفت بیا بریم رو در روتون کنم ببینم ماجرا چیه توئم یکم حالت بهتر شه...


رفتیم منم بهش گفتم چرا فلان حرفارو پشت سرم زدی چرا انقد راحت قضاوتم کردی اول انکار کرد که همچین حرفی زده،بعدش گفت آره همچین حرفی زدم ولی منظوری نداشتم تو بد برداشت کردی،ببخشید من معذرت میخام،از این جور حرفا،،،


ولی خب من اصن نمیهاستم عذر خاهی کنه،من فقط میخاستم بفهمه داره چه آسیبی بهم میزنه که نفهمید آخرشم قانع نشد که کارش اشتباهه و قضاوتاش غلطن،،،،،دیگه با مشاور از دفترش رفتیم بیرون ولی خب من گفتم که هنوزم ازش دلخورم و نارتحتیم برطرف نشد،مشاور کلی بازی روانی رو من انجام داد که نه تو بد فکر میکنی تو منفی بافی مشکل از اینا نیست مشکل از توئه،با اینکه من واقعا هم به خودم ثابت شد همه اینا هم به همه دوستام ثابت شد...ولی خب یه جوری بود که نتونستم به اونا ثابت کنم،،،،فقط به مشاور ثابت کردم که حرفام دروغ نبود و واقعا شرایط‌خانوادگیم همونیه که براش گفتم،بعدم بهش گفتم من بهت اعتماد کردم پیش تو صادق ترین ورژن خودم بودم...




آخرم مدرسه بهم گفت از فردا باید گوشیتو کاملا خاموش کنی تحویل بدی(فهمیدن من دارم دفترو شنود میکنم)


من که همچین کاری نمیکنم،ولی خب حالم هنوزم خیلی بده....فردا یه امتحان خیلی مهم دارم ولی خب هرچی میخونم نمیفهمم چون تمرکز ندارم

چرا اینا منو خر فرض میکنن؟

من همون لحظه که باهام حرف میزنن قانع میشم حق با اوناست،بعد که یکم فکر میکنم میفهمم که چه بازی روانیی باهام راه انداختن،،،،چیکار کنم که دست از این کاراشون بردارن؟

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792