البته اینو بگم ک من ب دعا اعتقادی نداشتم
شوهرم ی مدتی بود از من و زندگی و بچه ها متنفر بود صبح ک چشماش رو باز میکرد تا شب بهانه های الکی دعواهای الکی
همه تعجب کرده بودن
تا اینکه این اواخر رفت از من شکایت کرد
گذشت و منم چند هفته ای خونه پدرم بود
ته دلم واقعا ناراحت بودم چون اصلا مسئله ب خاصی نبود ک بگم شوهرم ب اون خاطر ناراحته
ی شب مامانم ی خوابی می بینه صبحش بلند میشه میگه برا شوهرت دعا گرفتن باید باطلش کنیم
ی دعانویس اینترنت پیدا میکنه
هر چی میگم مامان اعتماد نکن شاید کلاهبردارن میگه ن کارش خوبه
خلاصه ی دعا میگیره خدا شاهده ب س روز نمیکشه آشتی میکنیم و الآن هم خداروشکر گوش شیطون کر زندگیمون آروم..میگم شاید تاثیر دعا بوده
اخلاق شوهرم عین آب رو آتیش شده