قرار بود جهازمو بفروشم اما نمیدونم چرا دیگه حتی فروش یا نفروختنشم برام مهم نیست قبلاً شوهرم در هفته دو شب خونه نبود و الان مدتیه که شاید دو شب خونه باشه بودنش هم مثل نبودنشه چون بمن و بچه ها توجهی نداره ...جایی برای رفتن ندارم اما ساکمو آماده کردم و فردا میرم برام دعا کنین جهازمم مثل تموم چیزایی که این مدت ازم گرفت مال خودش
نرو دختر کجا میخوای بری سر پماهی نداری بی تفاوت باش بچه هات رو بزرگ کن
اخه مشکل اینه نمیتونم بی تفاوت باشم
بخدا در من نیست
من هر روز دارم زجر میکشم
باهم رابطه جنسی نداریم البته اون میخواد ازم بابت اینکه انگار میترسه من برم میخواد با اینکار منو راضی نگه داره اما من نمیتونم نمیدونم چطور توضیح بدم انگار یچیزی در درونم مرده
در نظرت من باشم افسرده تر نمیشن همین امروز قبل رفتن دعوا افتادیم و فقط فحش میدم بهش چون روان من بهم ریخته ست یا دخترم هیچ عشقی از ما دریافت نمیکنه اینجور که بدتره
اول باور کن اون یه مرد پست نامرد بی غیرته که انصاف نداره ... از دلت بیرونش کن ارزششو نداره ... لیاقت یه زن پاک و وفادار نداره ... ادمای کثیف مث خودشون میپسندن برا همین ب اون کشش داره ... رهاش کن اون یه بیماره ... صبر کن کمی بچه هات بزرگ شن ... چون الان پولی و سرپناهی نداری . زندگی بما رنج میده تا بخدا نزدیک بشیم ... ب خدا پناه ببر و توانتو بزار برای تربیت درست بچه هات اونا فرشته هایی هستن که خدا بهت امانت داده ... برا اونا یه مدت اروووم بآش و محیط رو براشون ارووم کن تا کمی بزرگ تر بشن شک نکن فرجی میشه .. نا امید نباش
نه راه دورم نمیتونم وسایلامم ببرم و اینکه بابام قبولم نمیکنه برم اونجا چون زن بابا دارم
یکی از دوستام چندسال شوهرش بهش خیانت کرد و دوستم بخاطر بچه اش موند و زندگی کرد حتی شوهرش میگفت دیگه نمیخوامت بعدا دیگه سر شوهرش به سنگ خورد و برگشت الانم زنش رو بیشتر از دنیا دوست داره و زندگیش رو به پاش میریزه ، اطرافیان زیاد دیدم کسایی که خیانت میکنن بعد از یه مدت برمیگردن. بخاطر حرف کسایی که توی زندگیت نیستن خودت و بچه ها رو آواره نکن بمون بالا سر بچه ها و اگر همسرت حرفی زد بگو کسی که باید بره تویی نه من
شاید باور نکنی درطول روزهزا آن تصمیم میگیرم بعد رد میشه مثلا میگفتم جهازمو بفروشم الان پشیمون شدم گفتم طول میکشه اصلا نه میتونم تصمیمی بگیرم نه هیچی فقط ذهنم همش مغشوشه