شوهرم تو کار سنگاری بود دوماه پیش یه سنگی بلند کرده دیسک کمرش اسیب جدی دیده تو خونه بابامیم خودم خرج خونه درمیاوردم تااینکه چندوقت پیش بابام دعوام کرد ک شوهرت میخوره و میخوابه توهم داری کلر میکنی اصلا باورنکردن ک مشکل داره این درحالیه ک هم خودش هم پسرش ک سی سال سن داره تو خونه میخورن و میخوابن مادرم طفلک کار میکنه کلی قرص کردم و طلا فروختم یه مغازه اجاره کنیم حالا یکماهه ک مستاجر کناربش نمیاد وسط دوتامغازه نمیگیره هرروز ک میریم میگه اماده نیست کارم شده گریه نگفتم ازروزی بابام باهام بحث کرد منم دیگه کار نکردم تراخدا یکی یه راهی جلوپام بذاره
😔😢😢
دیسک همسرتو نمیخواین درمان کنید؟
خوب چرا کار نکردی؟
داشتی واسه زندگیت تلاش میکردی
بابات به چیزی گفت تو که نباید سریع جا میزدی
متوجه نشدم مستاجر چی شده؟؟
ناراحت نباش این روزا هم میگذره
یه مغازه دیگه رو.کرایه کن مگه تنها مغازه دنیا اونجاست؟
تو مغازه چه جنسی میخوای بذاری؟
خب کار سبک شوهرت انجام بده تا کی میخاد اینجور باشه
شوهرت باید کار سبک پیداکنه و بره سرکار
برو کار بکن عزیزم
حرف پدرت از این بوده که نکنه ازین به بعد تو کار کنی و شوهرت بخوره و بخوابه
اگه واقعا فعلا توانایی کار کردن نداره شما کمک باش
وقتی اومدیم خونه بابام به مامانم گفتم میخوام شیرینی بپزم و براخودم پس انداز کنم قبول کردن چند روز ک گذشت مامانم هم اومد باهام کار کرد بعد چند روز دیگه ک کار میکردیم همه فروش نون میذاشت تو جیبش و میگفت حالا ک باهم کارمیکنیم بیایید سر یه سفره بشینیم قبول کردم تقریبا روزی ۵۰ت سودم بود ک روم نمیشد بگیرم ازش اخربار ک بابام گفت کار نکن گفتم مگه تاحالا کار کردم من هرچی دراوردم تو جیب شمارفته نه خودم بابام کشاورزه هرچی توزمینشم کار کردم بهم پول نداده اخه شمابگید مگه ناحق میگفتم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
55 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
