خیلی عجیب و قشنگ بود خوابم
شاید الان تعریف کنم بگید تعبیری بنظر نمیاد داشته باشه یا یه جوریه
خواب دیدم با مادرم رفتیم مکه
بدو ورود هستیم و میخوایم بریم داخل منتها هم شلوغ بود هم اینکه خیلی بزرگ و وسیع
راه رفتیم رفتیم یهو از اون محدوده خارج شدیم کعبه رو ندیدیم
یعنی من رفتم جلو دیدم رسیدم به دریا و داخل ابه پاهام
گفتم مامان بیا از همین پشت دور بزنیم دوباره از کوچه پس کوچه واردش شیم
همینکارم کردیم
خط دریا رو یکم ادامه دادیم و دور زدیم رسیدیم محدوده ورودی کعبه
رفتم تو صف وایستادم بهم سنگ دادن ک بزنم به اون دیواره
اسمشم نمیدونم حتی 😂💔
سنگ میزنن به شیطان
گفتم با ذوق مامان ببین سنگ دادن دست من بزنم بعدشم میخوام برم کعبه رو ببینم دورش بچرخم
مامانم گفت من نمیام
میرم همین بغل که قبرستونه ، میخوام برم سر خاک مامانبزرگت !!!
خیلی عجیب بود
قبرستونم میدیدم
گفتم باشه برو من میرم کعبه رو ببینم بعدش میام سر خاک مامانبزرگ
رفتم به یه خانومی ک دراز کشیده بود گفتم منو میبری کعبه؟
ساعتشو نگاه کرد گفت شبه دیر شده
گفتم عب نداره من یه بار اخه گم شدم رفتم دریا رو دور زدم اومدم ببر منو لطفا
گفت باشه
اومد منو همراهی کرد ببره
سر راه اب دیدم
دیدی اینجاها ک آب میذارن مردم بخورن
ابخوری
من از اب سرد بدم میاد درد میگیره صورت و دندونم
ولی تو خواب سریع رفتم سمت آبه
میگفتم خدایا چه اب خنک و خوبیه
آبه رو میخوردم
بعد صورتمم باهاش میشستم
یعنی الانکه میگم حس و حالش هنوز خاطرم میاد🫠🫠🫠🫠
خیلییییی حس خوبی داشت
اون اب انگار فرق داشتش
خنکیش منو اذیت نمیکرد
همش دوست داشتم صورتمو باهاش بشورم
اب بخورم