سلام. من ترشی درست کردم . برای مادر شوهرم هم یک شیشه بردم. هیچی نگفت
جاریم هم شب یک کم ترشی آورد خونه ی مادر شوهرم. اینقدر تعریف کرد.بهش گفت عجب بویی داره ترشیت
از خودم ناراحت شدم که چرا براشون ارزش قائل شدم وقتی که اونا برای من ارزش قائل نیستن.
شاید فکر کرده مثلا حسودی کردی
از این ب. بعد چیزی نبر
دیگه تیر سرخ هم واسش نبر
حق داری عزیزم
فدا سرت دیگه نبر. به هر کسی اندازه لیاقتش محبت کن و احترام بزار. بیشتر باشی ارزش و قدرت رو‌نمی دونن
اینا همش تجربه ست دیگه نبرد هیچی هیچی
ادم توی خلقت اینا میمونه
اخه خدا جون مادرشوهر چی بود که دیگه خلق کردی
از حیون هم بدترن بعضی هاشون
منم اینجوری شده زیاد مهم نباشه برات .
همون روز به پسرم گفت که
زن عمو خیلی اقتصادش خوبه.
همش ازون عروسش جلو من تعریف میکنه.
درصورتی که من از همه نظر سر ترم. هم زیبا ترم. هم وضع خانوادم بهتره. هم دستپختم خیلی بهتره. روابط اجتماعیم با اقوام همسرم خیلی خیلی خوبه. مثلاً با خاله هاش و دایی هاش و عموهایش و دخترای فامیلشون خیلی روابطم بهتره. همیشه هم احترام گذاشتم. تحصیلات و درآمد خوبی هم دارم
مادرشوهر منم وقتی من ظرف میشورم تشکر نمیکنه اما از جاریم تشکر میکنه البته زیاد مهم نیست برام😹
آفرین. این هم دقیقا برام پیش اومد چند بار.
ازون روز دیگه هیچ ظرفی تو خونش نشستم. اصلا هم قصد ندارم بشورم.
البته رفت و آمدم رو هم خیلی کم کردم. دیر میرم. اونم فقط بخاطر همسرم
قبلاً کس.خل بودم
سریع میرفتم هرچی ظرف بود میشستم.
خوب همه این ها تجربه اس
دیگه چیزی نبر
براش کار نکن
بذار همون عروس عزیزش کارهاشو‌بکنه و قربونش برن
اینجوری حرص هم نمیخوری
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
47 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
