شاید نقشه کشیدن تو هم بدن به اون پسره
عزیزم به نظرم داداشت اگه نمیخواد تو روی مادرت وایسه
حداقل با هم هماهنگ کنید بهش بگو به مادرت بگه که روش برای موندن تو حساب نکنه.
به مادرت بگه من نمیتونم ببرمش حتی یه شبم خونه م.
نه اینکه بیاد بگه اره پاشو بیا
مردی که احلاق داره میخواد حامی وپناه کسی باشه غیرتش اجازه نمیده بره باپسرش خونه زنش زندگی شده حتی شده خونه اجاره میکنه اما سرخونه نمیشه اینا حرفا وتفکرات امثال شما عشق مذکر هاست که میگین خر باشه نر باشه
چیشد ؟ پدر نداشته من در اومد
وقتی ۲۰ سالم بود ازدواج کردن الان ۲۵ سالمه
به ابالفضل قد پنجاه سال پیر شدم
آنقدر بهم بدی کردن آنقدر بهم بدی کردن که منم بد شدم
منم ذاتم مثل خودشون بد شد
بیماری روانی گرفتم کیست تخمدان گرفتم فشار خون گرفتم پانیک میشدم از خونه نمی‌رفتم بیرون ماه ها . سر درد وحشتناک سردردهایی که تا به حال تو عمرم تجربه نکرده بودم پریودهای ۱۵ روزه همش سر بلاهایی بود که خانواده به سر من آورد حتی خانواده مادری هم سمت من نبود پیر شدم
تنها شانسی که تو آوردی این هستش که برادرت بزرگتره برادر من کوچیک بود و حتی الان هم که شده ۱۸ سالش همچنان خر تشریف داره من چند تا پیشنهاد دارم برات من اولش مثل تو سخت نکرقتم یعنی فکر میکردم اون مرد آدم بدی نیست و میشه بهش اعتماد کرد وقتی عقد کردن فهمیدم چیه بلایی به سرم اومده. چند تا کار کن اول که مجبورش کن خونه رو به نامتون بزنه به هر طریقی که شده اصلاً شده خون به پا کنید ولی جنگ اول به از صلح آخره .
فکر کردی بعد از اینکه عقد کنند دایی برادر عمو خاله بیاد پادرمیونی کنه چی میشه ؟ هیچی
مادر منم مثل تو پیش برادرم که اون موقع ۱۳ سالش بود گریه میکرد میگفت من تنهام من مریضم دلم شوهر میخاد یکی که پشتم باشه .
با این مظلوم بازی‌ها بعدش نمی‌دونی به چه یزیدی تبدیل شد
فقط الان دارم بهت میگم به هر طریقی که شده حتی اگر مادرت خواست خودشو بکشه بازم میگی اول خونه رو به نام من و برادرم بزن بعد هر کاری خواستی بکن بگو تو این خونه هم نمی‌تونی بمونی .
هر کاری بکنی الانه بعداً دستت به هیچ جایی بند نیست به هیچ جا.
دیگه اون شده شوهرش هیچ کاری نمی‌تونی بکنی الان مجبورش کن یا ازدواج نکنه یا اگر میخواد ازدواج کنه خونه رو بزنه به نامت
