2777
2789
عنوان

مامانم بی اجازه رفته در کمدمو باز کرده میگه تو دزدی بخاطر نامزدش 😭

| مشاهده متن کامل بحث + 44264 بازدید | 833 پست
از بابام بهش رسیده .اخه بابام تو وصیت گفت خونه برا مادرمه مگه ارث میدن ازش به منم ؟

بابات فقط می‌توانسته برای یک سوم اموالش وصیت کنه پس اگه فقط تو وصیت نامه قید شده که خونه مال مادرته شما میتونید از طریق قانون اقدام کنید واز اون خونه ارث میبرید اما اگه سند خونه به نام مادرت خورده باشه نمیشه کاری کرد

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

میترسم نفرینم کنه از ته دلم عاقم کنه

دختر خوب مگه نفرین الکی میگیره؟درضمن اون تورو از خونه و زندگی بیرون کنه بره پی شوهرو و پسر خوندش ،توام بری زیر بار منت برادر و خانومش از صدتا نفرین بدتره که

مامانمه دیگه ! الهی خدا ازش نگذره من حالم داره ازش بهم میخوره هرچیم بهش میگم این ادم مناسب نیست میگه ...

بزنگ داداشت اگ غمخوارته موضوعو بگو

اگه دیدی جوابتو ندادم درحدم نیستی وقتمو برا پیام دادن دوباره برات بزارم😏

حس بدی گرفتم از این مرده و پسر 20 سالش 

پسرش باید الان مستقل باشه ن که مثل بجه های سه ساله داره میکشونتش خونه مردم 

من دیدم مرد زن میگیره میاره خونش ن که زن میگیره میره خونه زنه اونم با پسر نر قولش 

اسی مواظب باش بوی خیلی بدی به مشامم رسید 

هس چم چرونی و هرزگی 

اصلا از این دوتا مرد اتمینان نکن حتما حتما موضوع رو به برادرت بگو فردا خدایی نکرده چیزی شد نگه چرا از اول بهم نگفتی 

مامانت الکی گفته الان دیگه وصیت ملاک نیست حتی وکیلا میگن اگر کسی از بچه هاتو تو وصیت نامت نام نبری یا بگی بهش ارث نمیدم خود قانون ارثشو بهش میده اون مال قدیم بود بنظرم درخواست بده واسه ارثیه ات و کلا با پولش جدا شو مادرتم شوهر کنه جهنم لااقل تو عذاب نکشی

عضو گروه قد بلندا شدم 😂👈https://www.ninisite.com/discussion/topic/11223900/%d9%85%d8%a7-%d9%82%d8%af%d8%a8%d9%84%d9%86%d8%af%d8%a7?page=1

قانون میگه زن بچه دار یک هشتم ارث میبره از اموال شوهر و زنی ک بچه نداره یک چهارم ارث میبره بچه هم مهمه ک بچه جفتشون باشه

عضو گروه قد بلندا شدم 😂👈https://www.ninisite.com/discussion/topic/11223900/%d9%85%d8%a7-%d9%82%d8%af%d8%a8%d9%84%d9%86%d8%af%d8%a7?page=1
ایشالله عزیزم به ماهم خبر بده باشه؟


داداشم اومد با مامانم بحثش شد . خیلی دعوا بالا گرفت داداشم میگفت بابام بهت اعتماد کرد گفت یه وقت بچه ها خونرو ازت نگیرن که بی سرپناه نشی حالا داری خواهر منو بی سرپناه میکنی ؟ گفت پدر اون مردو درمیارم فکر نکن ولش میکنم ( نمیدونست یارو خونه نداره و قراره بیاد خونه ی ما )
گفت گو.ه خورده میخواد پسر الدنگشو با خودش برداره بیاره اصن غلط کرده خودشم میخواد بیاد . دهنشونو سرویس میکنم و...
بخاطر یکی که معلوم نیست از کدوم جوبی پیدا شده اینجوری میکنی تو مادری اخه و ...
مامانمم زد به مظلوم نمایی گفت شماها نمیفهمید من تنهام من حس تنهایی میکنم شما از قصد اینجوری میکنید من تو تنهایی بمیرم هرچی دارمو بالا بکشید
داداشم گفت من اگه به مال تو نیاز داشتم عین سگ جون نمیکندم ، خواهرمم با وجود من نیاز به مال و اموال تو نداره ما بخاطر خودت میگیم هرچی داری نداریو میگیره عین سگ پرتت میکنه بیرون و ..
درست کامل یادم نیست یه همچین چیزایی رد و بدل شد
خلاصه خیلی دعوا بالاگرفت من همرو یادم نیست

بعدم داداشم گفت وسایلاتو جمع کن نمیزارم یه لحظه ام اینجا بمونی و ...
من مخالفت کردم گفتم همینجا میمونم فردا بیا دنبالم بریم برا شکایت ( جلو مامانم نگفتم تو اتاق به داداشم گفتم )
اخرم به زور اوردتم خونشون گفت فردا باهم از خونه ی ما میریم شکایت میکنیم ، بعدش میرم سراغ اون دوتا حمال نمیزارم بیان خونه ، بعد میری خونه ، وسایلاتو جمع میکنی میای خونه ی ما ، یاسمن ( زنش ) خودش گفت بردار بیارش اینجا . من ولی راضی نشدم قسمش دادم گفتم نمیام خونتون . راضیش کردم اخرم گفت قفل اتاقتو درست میکنم ، بعد گفت از این قفلای ضد سرقت به در اتاقت میزنم اگه یارو پسرشو برداشت اورد در اتاقتو کامل قفل میکنی با درب ضد سرقت نمیتونه کاری کنه و .. بعدم گفت ولی من نمیزارم پاشن بیان اینجا . به مامانمم گفته بود ، گفت یا خونه میگیره تورو برمیداره میبره یا نمیزارم پاشونو بزارن اینجا خون به پا میکنم .

حالا الان خونشونم فردا میریم برا شکایت
خیلی شرمنده ی زن داداشمم توروخدا دعا کنید مشکل حل شه اصلا دلم نمیخواد حتی 1 ساعت مزاحمشون باشم

اسی داداشت اومد ؟چیکار کردی دعوا شد؟


داداشم اومد با مامانم بحثش شد . خیلی دعوا بالا گرفت داداشم میگفت بابام بهت اعتماد کرد گفت یه وقت بچه ها خونرو ازت نگیرن که بی سرپناه نشی حالا داری خواهر منو بی سرپناه میکنی ؟ گفت پدر اون مردو درمیارم فکر نکن ولش میکنم ( نمیدونست یارو خونه نداره و قراره بیاد خونه ی ما )
گفت گو.ه خورده میخواد پسر الدنگشو با خودش برداره بیاره اصن غلط کرده خودشم میخواد بیاد . دهنشونو سرویس میکنم و...
بخاطر یکی که معلوم نیست از کدوم جوبی پیدا شده اینجوری میکنی تو مادری اخه و ...
مامانمم زد به مظلوم نمایی گفت شماها نمیفهمید من تنهام من حس تنهایی میکنم شما از قصد اینجوری میکنید من تو تنهایی بمیرم هرچی دارمو بالا بکشید
داداشم گفت من اگه به مال تو نیاز داشتم عین سگ جون نمیکندم ، خواهرمم با وجود من نیاز به مال و اموال تو نداره ما بخاطر خودت میگیم هرچی داری نداریو میگیره عین سگ پرتت میکنه بیرون و ..
درست کامل یادم نیست یه همچین چیزایی رد و بدل شد
خلاصه خیلی دعوا بالاگرفت من همرو یادم نیست

بعدم داداشم گفت وسایلاتو جمع کن نمیزارم یه لحظه ام اینجا بمونی و ...
من مخالفت کردم گفتم همینجا میمونم فردا بیا دنبالم بریم برا شکایت ( جلو مامانم نگفتم تو اتاق به داداشم گفتم )
اخرم به زور اوردتم خونشون گفت فردا باهم از خونه ی ما میریم شکایت میکنیم ، بعدش میرم سراغ اون دوتا حمال نمیزارم بیان خونه ، بعد میری خونه ، وسایلاتو جمع میکنی میای خونه ی ما ، یاسمن ( زنش ) خودش گفت بردار بیارش اینجا . من ولی راضی نشدم قسمش دادم گفتم نمیام خونتون . راضیش کردم اخرم گفت قفل اتاقتو درست میکنم ، بعد گفت از این قفلای ضد سرقت به در اتاقت میزنم اگه یارو پسرشو برداشت اورد در اتاقتو کامل قفل میکنی با درب ضد سرقت نمیتونه کاری کنه و .. بعدم گفت ولی من نمیزارم پاشن بیان اینجا . به مامانمم گفته بود ، گفت یا خونه میگیره تورو برمیداره میبره یا نمیزارم پاشونو بزارن اینجا خون به پا میکنم .

حالا الان خونشونم فردا میریم برا شکایت
خیلی شرمنده ی زن داداشمم توروخدا دعا کنید مشکل حل شه اصلا دلم نمیخواد حتی 1 ساعت مزاحمشون باشم

من خیلی نگرانتم اگه میشه اینو لایک کن یا بعد تاپیک بزن چی شد:)


داداشم اومد با مامانم بحثش شد . خیلی دعوا بالا گرفت داداشم میگفت بابام بهت اعتماد کرد گفت یه وقت بچه ها خونرو ازت نگیرن که بی سرپناه نشی حالا داری خواهر منو بی سرپناه میکنی ؟ گفت پدر اون مردو درمیارم فکر نکن ولش میکنم ( نمیدونست یارو خونه نداره و قراره بیاد خونه ی ما )
گفت گو.ه خورده میخواد پسر الدنگشو با خودش برداره بیاره اصن غلط کرده خودشم میخواد بیاد . دهنشونو سرویس میکنم و...
بخاطر یکی که معلوم نیست از کدوم جوبی پیدا شده اینجوری میکنی تو مادری اخه و ...
مامانمم زد به مظلوم نمایی گفت شماها نمیفهمید من تنهام من حس تنهایی میکنم شما از قصد اینجوری میکنید من تو تنهایی بمیرم هرچی دارمو بالا بکشید
داداشم گفت من اگه به مال تو نیاز داشتم عین سگ جون نمیکندم ، خواهرمم با وجود من نیاز به مال و اموال تو نداره ما بخاطر خودت میگیم هرچی داری نداریو میگیره عین سگ پرتت میکنه بیرون و ..
درست کامل یادم نیست یه همچین چیزایی رد و بدل شد
خلاصه خیلی دعوا بالاگرفت من همرو یادم نیست

بعدم داداشم گفت وسایلاتو جمع کن نمیزارم یه لحظه ام اینجا بمونی و ...
من مخالفت کردم گفتم همینجا میمونم فردا بیا دنبالم بریم برا شکایت ( جلو مامانم نگفتم تو اتاق به داداشم گفتم )
اخرم به زور اوردتم خونشون گفت فردا باهم از خونه ی ما میریم شکایت میکنیم ، بعدش میرم سراغ اون دوتا حمال نمیزارم بیان خونه ، بعد میری خونه ، وسایلاتو جمع میکنی میای خونه ی ما ، یاسمن ( زنش ) خودش گفت بردار بیارش اینجا . من ولی راضی نشدم قسمش دادم گفتم نمیام خونتون . راضیش کردم اخرم گفت قفل اتاقتو درست میکنم ، بعد گفت از این قفلای ضد سرقت به در اتاقت میزنم اگه یارو پسرشو برداشت اورد در اتاقتو کامل قفل میکنی با درب ضد سرقت نمیتونه کاری کنه و .. بعدم گفت ولی من نمیزارم پاشن بیان اینجا . به مامانمم گفته بود ، گفت یا خونه میگیره تورو برمیداره میبره یا نمیزارم پاشونو بزارن اینجا خون به پا میکنم .

حالا الان خونشونم فردا میریم برا شکایت
خیلی شرمنده ی زن داداشمم توروخدا دعا کنید مشکل حل شه اصلا دلم نمیخواد حتی 1 ساعت مزاحمشون باشم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز