شوهرم رفته پیش مادرشوهرم از من گله کرده ایشونم اومده کلی نصیحت میکنه

دقیقا بعد از طلاق دیگه دختر خانواده نیستی هرچقدر هم خانواده خوب باشن بازم گاهی شاید مثل یه سربار بهت نگاه کنن بچه هم داشته باشی که بدتر 

خب چرت طلاق نمیگیری؟؟؟طلاق نمیده بخاطر مهریه شما که انقدر اذیتی خب بیخیال مهریه شو و تقاضای طلاق بده ضمنا شما میتونی از اون خونه بری هیچ اجباری نیست نهایتا نفقه نداری این همه تحمل تنفر و عذاب روحی برای پول؟؟؟؟؟؟

منم اهل قضاوت نیستم ولی چون شرایطم مث اسی بود و بخاطر پدر مادرم ازدواج کردم و واقعا عاشق کسی دیگه بودم حتا بعد ازدواج و بچه دارشدن پیام داد که طلاق بگیر خودم میگیرمت و میدونستم از ته دل دوستم داره باهمین حال تمام سعیم کردم که عاشق شوهرم بشم چون دیگه همه کسم اون بود درواقعیت .)زندگی واقعیت رویا که نیست( شوهری هم که عاشقم نبود فقط میخاست زن بگیره از یه خونواده خوب همین از آدمای باتجربه نظر خاستم و زندگیم ساختم الان واقعا دوسش دارم شوهرم اوایل ازدواج حتا پیشم نمیخابید میگفت ی عمر تنها بودم بدم میاد پیش کسی بخابم وووو ..

اسی دیده خیلیا با عشق ازوواج کردند یه زندگی اونجور دوست داره و نمیتونه بپذیره که زندگی که الان توش همونایی که باعشق ازدواج کردند خیلیا آرزوش دارن

مردا واقعا عجیبن ۳۵ سال از خدا عمر گرفتی هنوز نمیفهمی این چیزا رو نباید بری به مامانت بگی باید با زنت مطرح کنی  

خو چرامگه چیکارت کرده ؟ 

چرا بدت میاد؟ 

اره بره یه تلاشی بکنه 

اگه مشاور گفت خانومتم بیار شما رو هم ببره

زنها چی عجیب نیستن ...یه مرد بدبخت رو مچل خودشون میکنن ازش بچه دار میشن درحالی که تو دلشون متنفرن ازش...

این بلا رو زن دایی من سر دایی خدابیامرز آورد از نجابت دایی من هرچی بگم کم گفتم زیبایی و وقار عالی بود کم حرف و متین 

خونه زندگی عالی خونه دوبلکس براش تهیه کرد از شیر مرغ تا جون آدمیزاد...خانم از یه روستا با دست خالی بدون یه قلم جهیزیه اومد شد خانم خونه روز عروسی موقع عکس گرفتن زبون درازی می‌کرد همه جوره آزار میرسوند دایی منو البته دایی من قبلش به پدرش گفته بود دخترت منو نمیخواد پدرش رضایت ندا  جدا شن گفت تو میخوای با آبروی من بازی کنی

نفهمید دخترش با ابرو زندگی دایی من بازی کرد بعد یه پسر آنقدر لجبازی کرد آخرش توافقی رفتن بی سرو صدا جدا شدن داییم آنقدر بخاطر تنها موندن پسرش غصه خورد که چند ماه بعد ازدواج مجددش سرطان گرفت و مرد

 تو مراسمش زن دوم و خواهراش میگفتن از این مرد نجیب تر ندیدیم باورمون نمیشه زنش چطور ولش کرد رفت

جالبه زن اول که بعد داییم دوبار پشت هم ازدواج کرده بود آنقدر گریه کرده بود شوهر سومش گفته بود پاشو برو سرخاکش...

عاقبت  قدر نشناسی این میشه شوهر سوم بدنش پر خالکوبی سیگاری و بدن هیچ دارایی...

عزیزم شب خونه مادر همسرت موندی ؟

درباره این که رفته به مامانش گفته صحبت نکردی

دقیقا زن دلش بشکنه سرد میشه

من از همسرم قبلاً خیییلی دلم شکسته مدام تو جمع میخواست بقیه رو بخندونه منو مسخره میکرد الان نمیتونم دوسش داشته باشم حتی وقتی بهم دستم میرسه حالم بد میشه ولی مجبورم🥺🥺🥺🥺دست خودم نیست این حس نسبت بهش 

چه ربطی داره مثلا چراپانمیشی یه تکونی بخودت بدی الکیم نگو طلاق نمیده ازهمه حقو حقوقت بگذر طلاقتو بگیربرو این مردم اذیت نکن بعضیا لیاقت زندگی خوبو ندارن شبو روز پی رفیق بازیو دختربازیو عیاشی میوردیش خونه قابل پسندتربودنه لطفا این مردو نجات بده ازدست خودت اگه زن هم بودکه مرد بهش رسیدگی نمیکرد همینو میگفتم توحتی نمیخوای زندگیت درست بشه ولی بدون کارماش میزنه به کمرت.... 

شما حق داری کار شوهرت واقعا مسخره کردن خودش بوده نه شما

چون زن و شوهر جدای هم نیستن