من اصلا چرا زندم دیگه...میخواستم با دوستم برم یه مغازه ای ک مال آشنامونه اون آدرسشو نمیدونه لباس مجلسی داره میگفت خودش بره با شوهرش گفتم چ اشکال داره هزار کار واسم انجام داده پاشو برسونمون گفت نخیر و اینا بعد دعوا بالا گرفت فحش داد منم دادم خییییلیییم دادم ولی دلم میشکشت ....میگفت اصلااا دوست ندارم متنفرم ازت راستش منم میگفتم ولی واقعا دروغ میگفتم احساس میکردم اون از ته دل میگه هی میگفت چرا نمیری خب گفتم بخاطر بچه هام و مهریه مو بده میرم حالم ازت بهم میخوره ...میگفت خودتو نگاه کن ۱۰۰ کیلویی حالم از قیافت بهم میخوره 😭😭این حرفش بددد سوزوندم ب خانوادم فحش داد منم صدتافحش دادم ولی خیلییییی دلمو سوزوند خیلیییی میگفت دیگه حق نداری بری بیرون از خونه 😭😭 یه دلم میگه پاشم برم ولی بچه ام چی پسرم الان از مدرسه برمیگرده من نباشم میمیره بخداا منم اژ دوریش میمیرم
زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه
وای منم اولا همینجوری بودم ،البته گریه اشکال نداره گریه کن سبک شی ولی قوی باش وگرنه تا اخر توسری میخ ...
خاک تو سرم توسری خورشدم دیگه ازین بیشترررر
زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه
پس ایراد گرفت بگو هیکل منم به اون بچه تو شکمت ببخش😅
خخخخ خندوندیم وسط این همه غم و اشک..لبت خندون
زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه
اره بابا اسنارتر اشتباه میکنه ،اصلنم چاق نیس والا قد بلنده دیگه وزنش یه ذره زیاده،منم نمیزارم روم ای ...
حالا عادی بگه وزنتو بیار پایین خوبه منمجواب میدم یا اصلا میگم راست میگی ولی تو دعوا یهو بگه قیافت حالمو ب هم میزنه اینقد ک چاقی۱۰۰ کیلو شدی و بو میدی سخته خیلیییی میشکنه زن با این حرفا ولی خب جلوش ک کم نیاوردم ولی درونم آخ از درونم
زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه
این خود بی مشکل دیدنشون باعث شده اینقدذ اعتماد ب نفس داشته باشن ...ینی شوهر من ی تصادف سر خیابونمون ...
😂😂😂😂😂 اون روز داشت نیمرو درست میکرد خوردم بهش یه تخم مرغ از دستش افتاد، باز یکی دیگه افتاد شروع کرد غر زدن که تو بودی، گفتم باشه اولی من بودم دومی چرا افتاد بعدم من قراره تمیزش کنم تو چرا غر میزنی
ما هم امروز صبح دعوا کردیم.قبلا جواب فحش هاشو نمیدادم ولی الان میدم.بازومو مشت زد.منم جوری پشت هم هم ...
وای زن تا دوروز بغد دعوا خیلییی افسرده و حال بده ..حالا من اینقددد مغرورههه اصلاا میدونم نمیاد عذرخواهی
زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه
چقدرر حسم نسبت به خودم بده بعد جالبیش اینجاست که بعدا که این بحثا تموم میشن آقا ادعا میکنه که عاشقمه ...
شوهرت انگار دوقطبیه اصلا چرا باید توذو فدای مادرش یا مادرشو فدای تو کنه این دوتا عشق کاملا متفاوتن...ولی باز خوبه ک قربون صدقه میره من اونم نداره در حسرت یه بغل ساده م
زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه
کاش اینجا بودی همدیگه رو بغل میکردیم تو بغل هم زار میزدیم 😭
کاااششش من خواهر ندارم نمیشه ک اینارم ب مادر گفت خیلییی غصه میخوذه
زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه