چون کارمندبودم روزبعدش مرخصی گرفتم رفتیم جگرکی وبادوستم که ازشهردیگه مهمانم بود اطراف شهرمونونشونش میدادم 😄
به نظرم تامدت ها توی فاز ازدواج ورقص وآهنگ میمونی بعدش به روال عادی برمیگردی😂😂😂
هیچی روز بعد عروسی از تخت پادشاهی پایین میای لباس کلفتی می پوشی 😂😂😂😂
نفرت انکیز ترین روز،اون زمان من شوهرم پول کرایه خونه نداشت من مجبورشدم برم خونه باباش بعد فک کن تویه اتاق ما خوابیدیم توبقیه اتاق ها موج عظیمی از مهمون ها صبح بیدارشدم دیدم خونه پراز مهمون اصلا حس وحال خونه تازه عروس نداشت تا۲روز کل مهمون ها بودن ،متنفرم از خودم وانتخابم که شوهرم بود اونم صبح فردای عروسی بادوستاش رفت بیرون
روز بعدش باید آشپزی و خونه داری میکردم😐شوهرم هم صبح ساعت شش رفت سرکار
مجردی دست به سیاه و سفید نمیزدم
خانواده شوهرم هم پرجمعیت بودن هرچند وقت یه بار همشون باهم میان خونم باید پذیرایی کنم
والا من راه دورم زندگی مشترکم ۱ ماه قبل عروسی شروع شد خونمونو چیدیم رفتیم یه عروسی شهر ما یه عروسی‌شهر شوهدم بعد برگشتم شهر سوم محل زندگی الان از فردای کدومش بگم😂😂😂😂ولی اول ازدواج کلا شیرین و هیجانیه
حالم از ازدواج بهم میخوره فعلا تا ۳۰ قصد ازدواج نیس عشق حال درس کار آخرش یکی خوب پیدا شد شاید وقت زیاده واسه این کارا
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
