وای منو بردی تو سال ۹۴ .
ازدواج اولم 
هم از قبلش هم بعدش متنفر بودم ازش.
فردای عروسی همسر سابقم میشت رو تخت پاهاشو بغل میکرد میگفت شما بهمون فشار آوردید عروسی گرفتیم .بابام چک داره 😐
تا روز ها همین وضعش بود .تا ظهر میخوابید پا مشد میرفت خونه ی ننه ش ساعت ۹ شب میومد خونه ...
چه روزای سختی بودن .حالم بهم میخوره از فکر کردن بهش