طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
کسی که سبزتر است از هزار بار بهار
کسی، شگفت کسی، آن چنان که می دانی
تو از حوالی اقلیم هر کجاآباد
بیا، که می رود این شهر رو به ویرانی
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی