سلام اسی خوبی
چکار کردی بالاخره
داره دروغ میگه اگه رابطش سرد بود راست میگفت فقط از دستت خسته س تو پاپیش نزار برای آشتی تواین مدت به خودت برس ولباسایی که شوهرت دوست داره بپوش سعی کن تحریکش کنی غذای مورد علاقش رادرست کن وقتی آشتی کردید بگو از رفتارات پشیمونی وچون دوسش داشتی حساس بودی وواقعا سعی کن به شکرانه اینکه زندگیت درست شده خودتان تغییر بدی امیدوارم فردا پس فردا تاپیک بزنی زندگیت پراز عاشقانه شده وسال دیگه بچه دار شده باشی تولایق یه زندگی پراز عشق وآرامشی که باسیاست زنانه درستش کرده باشی
بزن جرش بده
شما چندوقته عروسی کردین؟
برای ما دقیقا شده یکسال، یه مدت هم نامزد بودیم
ولی الان یه سال شده عروسی کردیم، اوایل ازدواج یه مقداری بهتر بود، فقط درمورد این صحبت میکرد که دلش بچه نمیخواد، ک منم گفتم باشه هرموقع خودت خواستی
بعد ک جلوتر رفتیم دیدم تو کارش خیلی داره شکست میخوره بدبیاری میاره، بخاطر همون حس کردم داره ازم فاصله میگیره، کار بیش از حد بهش فشار میاره ، خیلی عصبانی میشد سرم داد و بیداد میکرد، گاهی بهم فحش میداد
بعد همینطور گذشت دیدم دیگه حتی بهم دست هم نمیزنه اصصصلا، ب بهونه کار شب دیر ب دیر میاد خونه و چیزای دیگه
کم کم بهم گفت من لیاقت تورو ندارم، خیلی مشکلاتم زیاده تو بهتره بری جدا شی ( بهونش بود)
بعد دیدم میگه من ب اجبار خانوادم ازدواج کردم، دوست نداشتم ، چون دیدم دختر خیلی پاکی هستی باهات ازدواج کردم
برو جداشو از اینحرفا
من سیاستم ک ندارم ولی اخه میدونی بهش گفتم اشتباه کردم اذیتت نمیکنم الان فهمیدم کارم اشتباه بوده فهمیدم اشتباه کردم ولی گفت نه تو مقصر نیستی گفت میدونم دوسم داری ولی من نمیخوام دیگه خستم نمیخوام تلاش کنم
خیییییییلی بهش گیر میدادم خیلییی حتی تو خیابون نگاهش میرفت ی سمت میگفتم چرا نگاه کردی سر هرررر چیز کوچیکی قهر میکردم همشم میگفتم چرا توجه نمیکنی بهم چرا دوسم نداری چرا باهام حرف نمیرنی
اینا رو من میکفتم ک بیاد نازمو بکشه توجه زیاد میخواستم میخواستم مثل فیلما بشه همش تو حلق هم باشیم الان میگه تو خودتم فهمیدی میگفتی چرا دوسم نداری درصورتی ک من المی میگفتم من مطمئن بودم دوسم داره فقط توجه بیشتر میخپاستم ولی اون باور نمیکنه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
12 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
