نه به من نگفت نفروش یا بفروش قبلها یکبار تو جمع گفت من نمیفروشم حتی به نون محتاج باشیم وکرنه فکر کردی بفکر منه اینقدر پررو هستش حرفشم بشه میگه برای زندگیت فروختی برای خودشون فرق میکنه من اصلا کتری باهاشون ندارم زنیکه که اموال شوهرشو بنام خودش کرده
زد بعدش پشیمون شد یعتی تا از بنگاه اومدسم بیرون شروع کرد باهام دعوا گرفتم به ی بهونه ای گفت من قل نامرو پاره میکنم بنگایی چرا زیاد گرفته من بهش پول نمیدم دیدم نداره نمیخواستم بهونه بدم دستش گفتم من دارم پولشو میدم یعنی اتیش گرفتت
نه میگم که تا بحال نفروخته بودم بعدش که فروختم یکروز بحث شد گفتم بخاطر ندونم کاریت طلا فروختم گفت فروختی که فروختی خریدم حالا فروختی
زنجیر طلا اول ازدواجون خر شدم برای تولدش خریدم سنگین رفت برای پسش قسط سربازیش فروخت که سربازی نره خب زرنگ بود که فردا روز مجبور نشه یوقت پول نیاز بود بفروشه خرج زندگی کنه حتما چشمش به مال من بوده سراینحرفش خیلی ناراحت شدم بجای تشکرش بود
مادرش هم خیلی پرررو هست فکر نکنی بفکر عروسه فقط بفکر خودش و دخترشه
