امشب تلفنی حرف میزدیم بهش گفتم وقتی میدونستی چجوری هستی چرا اومدی تو زندگیه من روحیه منو خراب کردی منو وابسته کردی با پررویی و میگفت از تو بدترم هستن یا بهش گفتم تو ک میدونستی نمیخای بمونی چرا رابطه برقرار کردی میرفتی دوس دختر میگرفتی ب جای زن الکی رو منم اسم مطلقه نمیذاشتی بعد میگ اره اشتباه کردم دوس دختر باید میگرفتم لاقل مهریه نداشت !!
من خیلی حال بدی دارم همش تو فکر خودکشیم
بهش امشب داشتم میگفتم حالم بده آخر یچیزیم میشه میگفت ن چیزیت نمیشه گفتم میشه من خودمو میشناسم همش میگفت ن هیچیت نمیشه
اینم شانس منه اصلا انگار ن انگار سه سال زنش بودم کنارم خوابیده سفر رفتیم تفریح رفتیم اصلا ذره ای حس دلبستگی بهم نداره
سه ساله عقدیم درخواست طلاق داده
مهریه هم ۲۱۴ تا بود ب بهانه بردن سر زندگی گفت ببخش ببرمت بخشیدم ۳۰ تا سکه مونده همونم قسطی سالی یکی چون هیچیش ب اسم خودش نیس
و نمیگه کجا کار میکنه فراریه میگ اگ بگم جلبم میکنی و میگ زورم میاد بهت مهریه بدم