نمی دونم مشکل چیه فقط حس کردم باید بگم گاهی اوقات همه چیز اونجوری که بنظرما میرسه نیست
شاید رفتاریکی از نظرما بد بیادولی اون بد رفتاری ها یه محرک یا دلیلی داره واون شخص یه چیزی تومخیلش باشه که ما نمی دونیم
تواین مواقع درست ترین کار که کار خیلی سختیم هست
ارتباط برقرار کردن وصحبت درست وهدفمند ونفوذ به لایه های عمیق ذهن همدیگست
که حاصلش یه درک درسته
اگه ما توشرایطی باشیم که نتونیم یه ارتباط سالم برقرار کنیم بایداز مشاور کمک گرفت
وچیزی که من فهمیدم برای به زبون آوردن اسم طلاق باید خیلی دو دوتا چهارتا وتامل کرد،بعداز اون اگه باز تصمیمت پابرجا باشه باید سعی کنی حرف بزنی که شنیده بشی وخودتم بشنوی وتلاش کنی برای رسیدن به درک متقابل
اگر باز نشد،طلاق باید گزینه ی آخر باشه
درغیر این صورت اگه طلاق اتفاق بیوفته ممکنه بعدا حاصلش برات بشه یه عمرپشیمونی یااگرم طلاق اتفاق نیوفته آدم سبک میشه ودشمن شاد ومیوفته سر زبونا
(فقط لازمه اضافه کنم اینایی که گفتم مال غیر موردیه که طرف مقابلت آدم غیر نرمالیه،مثلا آدمی که شخصیت سالمی نداره،عصبیه یا دست بزن داره،عوضیه یا خیانت کارومعتادو...
تویه سری موارد یک ساعتم زندگی با اون آدم زیادیه!)