ببین ۱۰ سال پیش
من ی رابطه عالی داشتم دختر خالش و خاله اش و مادربزرگش و مادرش همدست شدن مارو جدا کردن دختر خاله رو بهش انداختن
اونم سر لجبازی با من رفت گرفت
نگید اجبار نمیشه و فلان خوبم میشه با جادو ک خیلیی ام عالی میشه
الان ۹ ساله باهمن والا خوشبخت عالمه دختره
توو پول غلط میزنه طلاهاش کل هیکل زشتتشو میکشه
ی دختر ناناسم داره ک اسنی ک من دوست داشتمو باهاش قرار گذاشته بودم اگر دختر دار شدیم بزاریمو گذاشته رو دخترش
بدتر ک اونو اورد خونمون دست زنو دخترشو گرفت اورد خونه ما نهمونی
من اهمیت ندادم اما چشماش دنبال من بود خدا سر شاهده
سلیطه ها هیچیشون نمیشع
والا من عوض اونا تاوان پس دادم
قلبم شکست بعد عقدش از لحبازی باهاش وارد هر رابطه مزخرفی شدم انقدرر حالم بد بود
زنیکه هر وقخ منو میبینه طلبکاره انگار من جفت پا رفتمم توو رابطه دو نفر ک دو بارم خواستگاری شده بود ازم
ولی خانواده اش واای مادربزرگ اشغالش نزاشت هیی فتنه انداخت هیی اختلاف انداخت