باهاش صحبت کردم چون اونم اشکشو میدید دلش ب رحم میومد و اونم بدتر میکرد کل خونه دور ما میگشت حتی زمان اشپزی گریه جلو باباش
توقع داره شبم پیش ما بخوابه یا روزا باما بیاد تو تخت دراز بکشه
صحبت کردم اونم رفتارشو درست کرد دیگه شل نکرد خیلی
خودشو یکم جمع کرده