وقتی میخواد بیاد خونم تپش قلب میگیرم ...
از وقتی که میاد تا وقتی که بخوابه همینجوری از بد داداشم و مامانم و این و اون میگه میگه نصیحتشون کن خودشم میدونه داداشم اصلا بحرف من نیست خسته شدم بخدا همش هم جلو شوهرم میگه ....
مثلا زنگ میزنه بمن اصلا فرصت نمیده من حرف بزنم همش میگه داداشت اینکارو کرد اون کارو کرد حرف زشت بهش میزنه و قطع میکنه
خسته شدم من مشکلات و بدبختی های خودمو دارم
خیلیم عصبی هست اصلا نمیشه بهش بگم نگو