من ۲ تا بچه دارم اولی ۸ سالشه دومی ۱ سال
هر دو بچه خواست و هدیه خدا بود چون من بچه نمیخواستم
اولین بچه بدنیا اومد خیلی درگیر بودم کلنجار میرفتم ک چرا من باید بچه داری کنم چون از بچه فراری بودم اطلاعات نداشتم نمیدونستم چیکار کنم و محدود شده بودم
تازه اولی رفت پیش دبستانی ک خدا دومی رو گذاشت تو دلم ۹ ماه تمام نمیتونستم قبولش کنم هیچ حسی بهش نداشتم خیلی پذیرشش برام سخت بود از همون بارداری افسزدگی گرفتم
چون من سر هر ۲ بارداری ویار ها و مریضی های زیادی گرفته بودم و اوضاع اصلا خوب نبود برای همین از بچه داشتن و ... پشیمون شده بودم
پارسال توی همین روزا بود ک من دخترم رو باردار بودم و هنوز ۲۵ روز ب زایمانم مونده بود ک بدنیا اومد
۲ ابان تولدشه
الان ک اومده شده عزیزدردونه ما
زندگی عالی شده
هرچند خب دوتا بچه سختی داره ولی خیلی خوشحالم ک مامان ۲ تا بچه ام
از همون لحظه اول ک دیدمش عاشقش شدم دنیام دینم زندگیم نفسام شده بچه دوم
البته جفتشون رو یک اندازه دوست دارم جفتشون نفسای منن ولی بارداریم برای دومی سخت بود و اصلا توی بارداری نمیخواستم باهاش ارتباط بگیرم اما بدنیا اومد زندگی خیلی عوض شد خیلی