عزیز دلم حالتو میدونم منم دومی با ۴۲ سال سن آوردم با چقدر تیکه از اطراف ولی به خاطر بچه اولم مدام میگفت مامان من کسی و ندارم خیلی تنهام ۱۰ سال فاصله سنی دارن با بارداری خیلی سخت وهمسری که هیچ توجه ای نمیکرد بهم با اینکه خودش چند سال میگفت بچه میخوام خدا میدونه چقدر عذاب کشیدم ومیکشم دست تنهام الانم هیچ کاری نداره در حد چند دقیقه بازی کردن با بچه همش میگه یا خستم ،یا کار دارم .
از درد کمر و زانو پا درد دارم میمیرم ولی توجهی نمیکنه فقط به خودش فشار نیاد و به کارای خودش برسه بقیه اش مهم نیست.
خیلی کم میارم خسته میشم گاهی به خاطر فشار طفلم و دعوا میکنم ولی هزاران هزار بار خدارو شاکرم به خاطر وجودش .منم خیلی به این موضوع فکر میکنم ولی سپردم به خدا توکل به خودش انشالله در آینده شرمنده اش نمیشم.