من خوابگاهم امشب به شوهرم زنگ زدم بیا دنبالم بریم خونه خیلی حوصله ام سر رفته بود اومد نشستم گفتم حوصله ام سر رفته حالم گرفته گف شروع کرد که زندگی همینه منم خسته ام چند روزه شیفت بودم و فلان. گفتم بریم بستنی بخوریم دور زد داشتیم می رفتیم هیچی نمیگفت دیدم کلا حال منو ندارع گفتم برگرد نمیخاد در کمال ناباوری برگشت 🫤😑 یکی دوماه اینحوری شده کلا براش مهم نیست چی میگم یا حالم بده یا خوبه اگر صد سال نو خوابگاه بمونم یا قهر بمونم طرفم نمیاد 🙃 بنظرتون چرا ؟ خیلی خیلی ادعای عاشقی میکرد یکدفعه اینحوری شده